هدف از دین

وحی را با صدای اصلی بشنوید

برای دانلود روی اینجا کلیک کنید:
دانلود


The Purpose of Religion

آنگونه که به پیامبر الهی نازل شده است
مارشال ویان سامِرز
در تاریخ ۲۰  جولای  ۲۰۰۹
مصادف با  ۲۹ تیر  ۱۳۸۸ خورشیدی
در آنتاکیا، ترکیه

 

درباره این فایل صوتی


آنچه در این نوار صوتی می شنوید صدای شورای ملکی است که از طریق رسول مارشال وییان سامرز سخن می گوید

در اینجا، ارتباط اصلی خداوند که فراتر از کلمات وجود دارد، توسط شورای ملکی که بر جهان نظارت دارد به زبان و فهم بشر ترجمه می شود. سپس شورا پیام خداوند را از طریق رسول به دنیا می رساند

در این روند شگفت انگیز، صدای وحی بار دیگر سخن می گوید. کلام و صدا در جهان هستند. برای اولین بار در تاریخ، صدای اصلی ضبط شده ی وحی لفضی برای شما و جهان فراهم شده تا آن را تجربه کنید

باشد که پذیرنده ی این هدیه ی وحی شوید و باشد که پذیرنده ی پیام منحصر به فرد آن برای شما و برای زندگیی شما، شوید



خواننده توجه کند
این ترجمه توسط یک دانش آموز داوطلب پیام جدید از متن اصلی انگلیسی برای انجمن پیام جدید انخام شد. ما شکل آغازین این ترجمه را برای دنیا فراهم کرده ایم تا مردم بتوانند بخشی از پیام جدید را به زبان خودشان تجربه کنند

در این زمان و مکان، صحبت کردن از مقصود و هدف دین مهم است. دین بخشی از تجربۀ بشری است و تا به حال هر گونه تلاشی که در جهت از بین بردن آن یا کوچک کردن آن صورت گرفته، ناموفق بوده است.

زیرا شما نمی توانید واقعیت روح انسان را انکار کنید. شما نمی توانید این واقعیتِ اساسی را انکار کنید که نیاز معنویِ عمیق تری در افراد وجود دارد که باید محقق شود.

اما مانند همۀ چیزهای دیگر در این دنیا، مسائل طبیعی و ضروری می توانند تحریف شوند، نادرست برداشت شوند و مورد سوء استفاده قرار گیرند و با اهداف دیگر درآمیزند، به ویژه زمانی که این انگیزه های طبیعی به دولت ها و نیروهای قدرتمند در جامعه متصل شوند.

به بیان ساده، هدف دین  پرورش میل و ظرفیتِ تجربۀ حضورِ الهی در زندگی افراد است. تمام آموزه ها و تشریفات مذهبی، چه در سطحِ مؤسسات و نهادهای بزرگ و چه در سطحِ خانۀ افراد، برای همین منظور آمده اند. پرورش اشتیاق و بالا بردن ظرفیتِ تجربۀ حضورِ خداوند، همگی برای  رساندن شخص به قدرتِ بصیرت و دانشی است که پروردگارِ همۀ عالمیان در قلب هر انسانی نهاده است.

اما وقتی به اطراف نگاه می‌کنید، چه به خانۀ خودتان و چه فراتر از آن در سرزمین‌های خارجی، متوجه می‌شوید که فقرِ بزرگی همه جا را فراگرفته است، فقر عمیقی در زندگی مردم وجود دارد که ناشی از عدم ظهورِ این حضور و قدرتِ بصیرت و دانش است. نگاه  ناراضی و نومیدانه، حس حسرت و پشیمانی در افراد مسن، احساس یأس و دلسردی در جوانان، همگی گواهی بر تجربه نکردن این قدرت و این حضور است.

دین اکنون به یوغ و افساری  برای مهار مردم تبدیل شده است و آنها را ملزم می کند که به خطوط فکری مشخصی اعتقاد داشته باشند و محدودۀ رفتارشان بر اساس خطوطی از پیش تعیین شده باشد. اما این با هدف و جوهرۀ اصلی دین مغایرتِ زیادی دارد. الزام مردم به اطاعت از یک نظام اعتقادیِ خاص، از طریق تحریک یا تهدید آنها،  جوهر و هدف دین را نمایان نمی کند. با این حال این چیزی است که در دنیای امروز شاهد آن هستیم.

دین تبدیل به شکل دیگری از حکومت شده است— شکلی از حکومت که به دنبال قدرت و سلطه است، شکلی از حکومت که به دنبال غلبه بر دیگر رقبای خود و غلبه بر سنت ها و ادیان مذهبیِ دیگر است. بنابراین رقابت و نوعی جنگ بین اِفراطی ترین عناصر این نظام های اعتقادی در جریان است. اما اصلِ دین واقعاً چنین چیزی نیست.

اساسِ تمامی ادیان این دنیا را آفریدگارِ همۀ عالمیان بنیان نهاده است، اما همۀ این ادیان توسط مردم و دولت ها، فرهنگ ها و سنت ها و رقابت بر سر قدرت در دنیا تغییر یافته اند. به همین دلیل است که امروزه در دنیا افراد بسیار زیادی وجود دارند که اگرچه حقیقتاً نیاز و شور و اشتیاق معنوی دارند، اما از جلوه های مذهبی، روی  برمی گردانند.

کجا می توانید تزکیه و تهذیبِ زندگی درونی خود را پیدا کنید؟ تأکید بر شناخت، پیروی و پذیرش قدرت و حضورِ بصیرت و دانش در درون فرد کجاست؟ تأکید بر ارتقاء ظرفیت و تشویقِ تمایل فرد برای تجربۀ رمز و رازِ حضورِ خداوند را در کجا می توان یافت؟ — رمز و رازی که همۀ آموزه‌ها و آداب و رسوم  دینی(تحریف شده) را به چالش می‌کشد.

کجا چنین چیزهایی در افراد ترغیب و تشویق می شوند؟ شما از کلیسا یا معبد یا مسجد دیدن می کنید اما در آنجا چه چیزی جز تأکید بر حفظ ایدئولوژی دینی، نهادهای دینی و مطالبات دینی ارائه می شود؟ این تأکیدها خارج از چارچوبِ اصلیِ دین و بی ارتباط با هدفِ اصلیِ دیانت هستند.

در اصل، هدف تمام ادیان آموزشِ قدم گذاشتن در راهِ بصیرت و دانش است تا افراد را به تجربۀ مستقیم  بصیرت و دانش رهنمون کند. هدف دین هدایت انسانها به تجربه کردنِ ذهنِ عمیق‌تری است که فراتر از عقل است، ذهنی که خداوند به همۀ افراد برای راهنمایی، هدایت و محافظت از آنها عطا کرده است تا این ذهن برتر، آنها را به سوی یک ظهورِ بزرگ تر و یک زندگیِ والاتر در این دنیا هدایت کند.

اما شما نوای این تأکید را نمی شنوید. در عوض، به پایبندی و پیروی کردن از نسخه‌های مذهبی و باورهای مختلف ترغیب می شوید. هر چند این نسخه‌ها ممکن است در چارچوب زندگی مدرن، غیرمعقول و غیر منطقی  باشند اما  چنین چیزهایی “کلام خداوند” و یا  ارادۀ خداوند برای بشریت نامیده می شود.

البته رقابت بزرگی بین قدرت‌های دنیا بر سر اینکه چه کسی نسخۀ غایی و نهایی از اراده و خواست خداوند برای بشریت را در دست دارد، وجود دارد. گویی بی دینان برای رسیدن به مقاصد خود  دین را ابزار خود کرده اند. هرگز به هدف و معنای واقعی آن پی نبرده اند فقط آن را به چیز دیگری تبدیل کرده اند. هم اکنون (دین)مانند یک حزب سیاسی شده است که البته  اهداف سیاسی را هم دنبال می کند.

این چیزی بسیار دور و متفاوت از انگیزه و نیت اولیۀ خداوند در موردِ دین و مذهب است —که  می خواهد بصیرت و  دانش را در دنیا  زنده نگه دارد، و یا راه رسیدن به بصیرت و دانش را آموزش دهد، تا انسان را تشویق به مسؤولیت پذیری و رفتارِ اخلاقی کند، نه اینکه بخواهد صرفاً  برای او نسخه بپیچد و یا  صرفاً دین را به عنوان یک شرط  برای ورود به بهشت یا وعدۀ رسیدن به یک جایگاه متعالی در آینده قرار دهد.

این (مذهب کنونی)حقیقتاً  نفیِ تمامِ درونیاتِ فطری و اخلاقیات طبیعی در افرادی است که قدرت و حضور بصیرت و دانش را تجربه کرده اند و با فیض و حکمتِ بصیرت و دانشِ درونشان هدایت می شوند. این افراد، صرف نظر از اینکه در کجایِ دنیا زندگی می کنند، و از چه قبیله یا گروه یا فرهنگی آمده اند، همگی از همان ارزش های اصیل حمایت می کنند زیرا اینها ارزش هایی هستند که از دل بصیرت و دانش بیرون می آیند.

بنابراین شما دنیایی دارید که شدیداً مذهبی به نظر می رسد، اما در حال تأکید و انجامِ مواردی نیست که دین حقیقتاً برای آن نازل شده است و با توجه به ظلم و ستمی که بر مردم در طول تاریخ بشری اِعمال شده است، هر چیزِ مقدسی که حفظ شده است فقط برای استفادۀ  برگزیدگان، برای راهِبان دینی و برای افراد خاص در نظر گرفته شده است.

در نتیجه، پیامبرانِ راستینِ خداوند مجبور به گسستن زنجیر سنت ها و آداب و رسوم بودند و در عین حال باید در تضاد با عقاید و نگرش های مذهبیِ رایجِ زمان خود، آموزش می دادند. آنها مجبور می شدند به نافرمان، مخالف و اصلاح‌طلب تبدیل شوند و با تمایل بشریت برای تبدیل چیزهای مقدس به چیزهای نامقدس و کفرآمیز مقابله کنند.

مقصود یک پیامبر واقعی چیست؟ چیزی نیست جز برانگیختن آتش معنویت در افراد و اینکه آنها را به وجدانِ عمیق تری که در درونشان وجود دارد متصل کند —وجدانی درونی که محصولِ همرنگ شدن با جماعت یا ناشی از انتظارات اجتماعی نیست، بلکه وجدان عمیق تری که برای حیاتِ انسان لازم  و ضروری است.

بنابراین شما دنیایی دارید که مذهبی است، اما در آن از دین خبری نیست. شما دنیایی دارید که در آن نهادهای مذهبی و طرفداران آنها با یکدیگر درگیر می شوند و با یکدیگر رقابت می کنند و متوجه نمی شوند که منبع ایمانِ همۀ آنها یکی است. آنها افرادی هستند که در جستجو و در طلبِ پایبندی به عقاید و باورها و تعالیم هستند، اما خودشان بطور واقعی هرگز شروع به فهمِ رمز و راز و قدرتِ حضور(بصیرت و دانش) نکرده اند.

دین خشک و سرسخت شده است. سیاسی شده است. دین به یک قدرت اقتصادی و اجتماعی تبدیل شده است که به هر قیمتی به دنبال حفظ جایگاه و قدرت خود است. بنابراین در حال حاضر کسانی که حقیقتاً به هدف واقعی دین پاسخ می‌دهند، خود را در انزوا و تبعید می‌بینند، خود را در نگاه دیگران مرتد و خیالباف می‌بینند چراکه از رمز و راز واقعی دین پیروی می‌کنند— رمز و رازی که در بسیاری از احکام و تعالیم  دینی و در نهادهای دینی گم شده و دیگر خبری از آن نیست.

انگار که دین دقیقاً دشمنِ همان چیزی است که حقیقتاً برای انجام آن آمده است. اکنون دین تبدیل به دولت، سنت، تاریخ، عقایدِ منجمد، باورهای خشک و ادعای انحصارِ اقتدار شده است. اما هدف و خواست پروردگار از دین، زنده نگه داشتن بصیرت و دانش در این دنیا است.

در موارد خاصی، دین دشمنِ بصیرت و دانش شده است و اعلام می کند که بصیرت و دانش فقط نزد خداوند است و مردم آنقدر نادان هستند که باید مانند حیوانات در محدوده و حصار نگهداری شوند، مردم باید از قبل برنامه ریزی شده و شرطی شوند تا ایمان بیاورند— آنها می گویند مردم باید به چیزهایی ایمان بیاورند که باورنکردنی و غیرممکن است، چیزهایی که در تضاد با تجربیات عمیق‌مردم است، چیزهایی که دور از واقعیت و تجربیات واقعی و رمز و رازِ دینِ واقعی است.

در طول اعصار، عارفان و دانایانی بودند که قدرت و حضورِ بصیرت و دانش را زنده نگه داشته اند، اما همیشه در حاشیۀ نهادهای دینی، مطرود بوده اند. آنها به عنوان مخالفانی نافرمان و اصلاح طلبانی  در جامعه مطرح بوده اند که نه تنها مورد اعتماد و تأیید دولت های زمان خود نبودند، بلکه در اصل آنها به احکام  و تعالیم بی روحِ مذهبی که در جامعۀ بشری حاکم بود نیز، جان، ماهیت و معنایِ واقعی بخشیدند.

بنابراین این موضوع برای شما چه معنایی دارد؟ این بدان معناست که قدرت بزرگ تری در زندگی شما وجود دارد، رمز و راز بزرگ تری در زندگی شما وجود دارد و به این معناست که ارتباط شما با خداوند از طریق بصیرت و دانش است، آن هوشمندیِ عمیق تری که خداوند در درون شما قرار داده است، هوشی که فراتر از قلمرو و ورایِ دسترسِ عقلانیت شماست. این قدرت، شما را فرا می‌خواند و پاسخ شما به آن بیانگرِ عمیق‌ترین نیازِ روح شماست —نیازی که عمیق‌تر از نیاز به بقا و لذت و رضایت شخصی، و برتر از نیاز به آموزش و نیاز به کسبِ فرصت و همینطور فراتر از نیاز به دوستی و بودن با دیگری است.

برای یافتن این نیاز، باید درک کنید که آنچه دنیا برای شما فراهم می کند ناکافی است. دنیا نیازهای اجتماعی و روانی را برآورده می کند. دنیا نیازهای کاربردی در زندگی را برآورده می کند. اما نیاز واقعی روح را برآورده  نمی کند. نیازی که مستلزم نوع خارق العاده و شگفت انگیزی از مشارکت است.

البته، پروردگارِ همۀ عالمیان این وضع نامساعد را درک می کند — که دین خود تبدیل به مشکل شده است نه پاسخی برای حل مشکل، دین تبدیل به مانعی در مسیر شده است نه کمکی برای پیمودن مسیر، پروردگار درک می کند که هدف و تأکیدات واقعی دین به طرُق مختلف گم شده است و اکنون فقط معلمی بسیار دانا، خردمند و استثنایی در درون یک سنت دینی می تواند دربارۀ رمز و راز و قدرت(بصیرت و دانش)، صحبت کند و افراد را به ضمیرِعمیق ترِ درونشان هدایت کند.

اما چنین معلمانی نادر هستند. آنها در میان کسانی که واقعاً شایستۀ مقامات دینی هستند اقلیتِ کم شماری به حساب می آیند. شما چگونه می توانید نسبت به کلیسا یا مسجد یا معبد وفادار باشید در صورتیکه بزرگ ترین وفاداری شما نسبت به بصیرت و دانش است که در واقع نشان دهندۀ  وفاداری شما به خداوند است؟ و اگر خداوند مقید به افکار بشری، فلسفۀ بشری و الهیات بشری نباشد، شما نیز به عنوان یک پیروِ بصیرت و دانش، مقید به این چیزها نخواهید بود. این شما را آزاد و غیرقابل کنترل می کند. این شما را تبدیل به افرادی فهیم، با بینش و فساد ناپذیر می کند. این باعث می شود ارزش های مراجع دینی و اخلاقیات و رفتارهای نهادهای دینی را زیر سؤال ببرید —و همۀ اینها دقیقاً چیزهایی هستند که نهادهای مذهبی در پیِ مقابله و سرکوب آن هستند.

بنابراین، لازم است دوباره به چیزهای مهم و ضروری  بازگردید، به انگیزه و قدرت اولیۀ دین —نه الزاماً بازگشت به دینِ دولتی، نه دینِ متعلق به نهادهای سنتی و قدیمی، بلکه به چیزی بسیار ناب تر و خالص تر که می تواند در درون دین و فراتر از آن  وجود داشته باشد.

مراقب باورهایی باشید که به نظر می رسد سخت و غیر قابل انعطاف هستند. مراقب اعلان امتیازات یا حقوق و اختیارات انحصاری توسط رهبران مذهبی باشید. باید این را تشخیص بدهید که افرادی وجود دارند که تمایل به آزادی دارند و افرادی نیز هستند که تمایل به کنترل دیگران دارند. کنترل گراها از آزادی می هراسند  و از ابهام  و رمز و راز می ترسند زیرا به خیر و نیکیِ ذاتی در روح انسان اعتقاد ندارند. آنها ایمان و اعتقادِ خود را به انسانیت از دست داده اند و تمام باور و ایمان خود را به ایدئولوژی خود و نسخه هایی که معتقدند از جانب خداوند آمده است معطوف کرده اند.

اما خداوند فقط از طریق معلمین بزرگ توصیه هایی را ارائه کرده است، نه از طریقِ قوانین —اینها توصیه هایی برای زندگی هستند، هدایات و دستورالعمل هایی برای زندگی هستند، برای کمک به مردم تا بتوانند زندگی خود را به شیوه ای مفید و سازنده جهت دهی کنند.

بنابراین، برای یافتن ارتباط واقعی خود، باید راه رسیدن به بصیرت و دانش را بیاموزید، زیرا در قلب هر دینی، راهی برای رسیدن به بصیرت و دانش وجود دارد. این یک روش اعتقادی نیست. این روشی برای اطاعت کردن نیست. این راه و روشی به منظور پیرویِ کورکورانه از تعالیم، دستورات و توصیه های پیشوایان و نهادهای مذهبی نیست. بلکه این، یافتن قدرت و حضورِ بصیرت و دانش در درون خودتان و نیز یادگیری آن در طول زمان است، چیزی که باید از طریق آموزش ایجاد شود تا یاد بگیرید که چگونه شما به عنوان یک فرد می توانید این قدرت و حضور را از سایر انگیزش ها و الزاماتی که در درون شما وجود دارد تشخیص بدهید.

هدف خداوند در دنیا زنده نگه داشتن بصیرت و دانش است تا آزادی انسان، عدالت انسانی و مهر و شفقت انسانی در دنیا زنده  بماند. هدف خداوند تعالی رهبران یا مؤسسات مذهبی، یا تاجگذاری بر سر یکی در مقابل دیگری نیست. این چیزها ساخته های دست بشر هستند نه خداوند و در نهایت خطاپذیر و مستعدِ فساد هستند.

خداوند پیام جدیدی به دنیا ارائه کرده است تا این تصویر را برای همگان آشکار کند و راهی روشن و واضح برای کسانی که به دنبال تجربۀ واقعی هستند فراهم کند. این افراد می توانند این تجربه را در سننِ  دینیِ خود یا خارج از دین و مذهب داشته باشند.

وحی جدید خداوند ممکن است با ایدئولوژی سیاسی و باورهای دیرینۀ انسان در تضاد باشد، اما این تضاد  زمانی اتفاق می‌افتد که آنچه اصیل و خالص است در مقابلِ آن چیزی قرار گیرد که تغییر یافته است و با شرایط سازگار شده است.

خداوند در قید و بندِ ساخته های دست بشر، اعتقادات و پندها و اندرزهای بشری نیست. خداوند فقط آنچه را که واقعی و ضروری است فراهم می کند تا قلب انسان را برانگیخته و شعله ور سازد و به هر فردی بنیان و شالوده ای عطا کند تا به جای اینکه فرد به بیرون سوق داده شود، از درونِ خود هدایت شود.

در اینجا امامِ شما یا خاخام یا کشیشِ شما هم می توانند به شما کمک کنند، اما در صورتی که آنها هم با بصیرت و دانش هدایت شوند. اگر اینگونه نباشد، آنها فقط مانع پیشرفت شما خواهند شد. شما باید یاد بگیرید که این تفاوت ها را ببینید و درک کنید.

ادیان نهادهایی هستند که مجبورند خودشان را حفظ کنند. آنها در حال رقابت با یکدیگر هستند، بنابراین هیچ یک از آنها در دنیای امروز واقعاً نمی تواند صلح بشر و وحدتِ عالمِ انسانی را تقویت کند. زیرا همۀ آنها مدعی امتیازاتِ ویژه هستند و تنها افراد معدودی در درون آنها هستند که از یک جنبش بزرگ و همه گیرِ جهانی و پذیرش همۀ ادیان در دنیا حمایت می کنند. آنها می توانند با این رقابت بین ادیان که ذاتاً تفرقه افکن و ویرانگر است مقابله کنند.

توسط این کلمات، ما با قلب انسان صحبت می کنیم، نه با عقلِ او، عقلی که می خواهد همه چیز را مشخصاً درک کند و می خواهد به عقاید، باورها و آداب و سنت هایش پایبند بماند.

هیچ ایرادی به آداب و سنت ها وارد نیست  در صورتیکه در جهتِ رسیدن به هدف اصیل و واقعی دین حرکت کنند و برای تحقق موفقیت و رفاه انسان ها در دنیا گام بردارند. یعنی در جهتِ الهام بخشیدن و در جهت توسعه و پرورشِ میل و ظرفیت مردم برای تجربه کردن حضور خداوند و ایجاد ارتباطِ مردم با هوشمندیِ برتر و عمیق تری که خداوند در درون آنها قرار داده است، گام بردارند. این بسیار مهم تر از تعالیم(شخصی) کسانی است که یک  سنت مذهبی را بنیان گذاری کرده اند. این بسیار مهم تر از بیانات و اعلامیه های رسمی ادیان و اصول اعتقادی آنهاست.

مردمان به طور مرتب و دائم زندگی معلمین بزرگ را جشن می گیرند و آنها را می ستایند، اما آیا واقعاً می توانند آن نوع زندگی را که این معلمین ترویج کردند زندگی کنند؟ این فقط رفتار انسانی نیست که مهم است، زیرا افراد می توانند به دلایل نادرست خوب رفتار کنند. افراد می توانند به خاطر مزایای اجتماعی، منافع اقتصادی و نیز به خاطر دستیابی به موقعیت اجتماعی و کسبِ مقبولیت با یکدیگر همسو شده و خوب رفتار کنند. اما این دین نیست.

اگر شما به دنبال شناخت هدف برتر و متعالی خود در دنیا و به دنبال فهم معنای بزرگ زندگی خود هستید، این بدین معناست که شما فردی مذهبی هستید. خواه به کلیسا یا مسجد یا کنیسه یا هر سازمان مذهبی دیگری تعلق داشته باشید یا نه، چراکه این تعلق داشتن یا نداشتنِ شما یک امر ثانویه است.

ترویج یک ایدئولوژی مذهبی در دنیا به معنای حمایت از میل و اراده و هدف خداوند در اینجا نیست. تنها در صورتی که این ایدئولوژی و نظام اعتقادی بتواند نیازهای اساسی دین را برآورده کند، ارزش واقعی و ماندگار خواهد داشت و منفعت واقعی برای مردم به بار می آورد.

به همین ترتیب، هیچ آموزۀ دینی نباید جنگ و حمله به گروه های دیگر را ترویج کند. این نشان دهندۀ رقابت بر سر قدرت بین این گروه ها است، اما این دین نیست.

دین، شما را به خداوند و به آنچه خداوند در درون شما قرار داده است می رساند تا شما را راهنمایی کند، از شما محافظت کند و شما را به دستاوردهای بزرگ زندگیتان برساند. هر چیزی غیر از این یک بدعت است، یک بدعت و اقتباس و ساختۀ دست بشر است.

مردم باید بفهمند که این  موضوع  در ارتباط  با  اجرای قانون و ادارۀ جوامع چه معنا و مفهومی دارد. خداوند اینجا نیست که جوامع را اداره کند یا پیچیدگی های قضایی را حل و فصل کند و یا قانون را اجرا کند.

خداوند شما را به سوی رمز و  راز زندگی هدایت می کند و نه صرفاً به سوی شکلِ ظاهری آن. خداوند شما را به رمز و راز زندگی فرا می خواند، نه اینکه نمایش ظاهریِ چیزی را تجویز کند. اگر می‌خواهید پرهیزگاران و قدیس‌هایِ واقعیِ بیشتری در دنیا داشته باشید، اگر می‌خواهید انسان هایی واقعاً الهام‌بخش در دنیا داشته باشید، اگر می‌خواهید بشریت، استاندارد بالاتری داشته باشد که نه تحت تأثیرِ یک رژیم سرکوبگر، بلکه تحت تأثیرِ یک ادراکِ طبیعی متولد شده باشد، بنابراین شما باید مردم را به سوی کسبِ قدرت این رمز و راز راهنمایی و هدایت کنید.

می بینید که دین پاسخی برای هر مشکل اجتماعی و سیاسی ندارد، اما به مردم امکان دسترسی به هوشمندی عمیق تری را می دهد و این هوشمندی می تواند مردم را به طور مؤثری در رفع همۀ این نیازها هدایت و راهنمایی کند. دین باید جدا از دولت باشد و باید جدا از سیاست باشد، چرا که آنها فقط دین را لکه دار و فاسد می کنند و این موضوع تا جایی پیش می رود که کسانی که ادعا می کنند انسانهای مقدس مذهبی هستند، خواهان کشتن و اعدام انسانهای دیگر می شوند.

می بینید که در دنیای امروز تا این حد، تحریف و ناهنجاری ایجاد شده است و به همین دلیل است که پیام جدیدی از جانب خداوند نازل شده است. —پیام جدید برای بازگرداندن شفافیت  به دین و برای آشکار کردنِ هدفِ دین و معنا و مفهوم امور معنوی و ماهیت الهی وحی آمده است، چیزی که باید در درون هر فرد اتفاق بیفتد.

اگر نمی توانید به مکاشفه و وحی در درونِ خود دسترسی پیدا کنید، جشن گرفتن برای نزول وحی از طریق معلمین بزرگ کافی نیست. مدح و ستایش از یک معلم بزرگ یا رهایی بخش، کافی نیست مگر اینکه بتوانید این قدرت و این حضور را در زندگی خودتان پیدا کنید، تا این قدرت و حضور بتواند خودش را در شرایط بسیار پیش پا افتاده و سادۀ روزمرۀ زندگیتان اِعمال کند.

در اینجا تضاد قابل توجهی وجود دارد و باید درک شود. اگر از دین انتظار داشته باشید که یک چیز(تعریف شده) باشد، جوهرِ اصلی و معنای آن را از دست می دهید و آن را به چیز دیگری تبدیل می کنید که هرگز قرار نبوده است اینگونه باشد. اگر بخواهید دین را به مجموعه ای از آرمان ها و باورها یا یک الهیات پیچیده تبدیل کنید، بنابراین حقیقتِ اصلیِ دین و آن هدفی را که دین برای آن آمده است، از دست خواهید داد.

بحث در مورد اینکه آیا عیسی یا محمد کدامیک، بزرگ ترین معلم روحانی است یا کدامیک آخرین پیام  الهی را برای بشریت ارائه کرده است، بسیار مضحک است و آنقدر از ماهیت و مقصودِ اصلی دین که خداوند در نظر داشته  دور است که نوعی تنزل و تحریف رقت انگیز از حقیقت دین و مذهب را به نمایش می گذارد.

تصور اینکه محمد آخرین وحی و پیام نهایی را داده است، درکی نادرست از هدف و حضور خداوند است. زیرا خداوند چیزهای بسیار بیشتری برای گفتن به دنیا دارد، به ویژه در این نقطۀ عطفِ بزرگ که بشریت با دنیایی رو به زوال روبرو است، دنیایی که منابعش رو به اتمام است و نیز در زمانی که بشریت با واقعیت ارتباط با حیات هوشمند در جهانِ پهناور هستی روبرو است —دو رویداد بزرگی که هیچ یک از وحی های پیشینِ خداوند قرار نبوده است به آنها بپردازند یا بتوانند به اندازۀ کافی و معقول آن را بررسی کنند.

دین و مذهب آنقدر از عقاید، باورها، نهادها، قوانین و الزامات  پُـر و پوشیده شده است که برای مردم، سرکوب کننده و یا برای آزادی خواهان، منفور شده است. این چیزها نیاز عمیق تر روح را برآورده نمی کنند. به همین دلیل است که باید به آنچه ضروری و حیاتی است، به آنچه واقعی است بازگردید. در واقع معبد، مسجد، کلیسا و عبادتگاه ها مکانهایی برای احترام و ستایش به رازِ هستی و مکانی برای برانگیختنِ حضور و قدرت(الهی) هستند.

 رسیدن به بصیرت و دانش هدفی است که در قلبِ همۀ ادیانِ دنیا قرار دارد و این چیزیست که باید تبدیل به محورِ اساسیِ آموزش در ادیان شود نه توجه و تمرکز بر روحانیون  و راهبان و افراد خاص دینی. این چالش پیش روی شماست، وگرنه  دین بخشی از مشکل بشریت خواهد بود و نه یک ابزار اساسی برای رسیدن به آشتی، الهام و یک هوشمندی و آگاهی برترِ اخلاقی. اجازه بدهید این حقیقت در فهم و ادراک شما  ظهور یابد.