(RHP) ازدواج

آنگونه که به پیامبر الهی نازل شده است
مارشال ویان سامِرز
در تاریخ ۱ ژانویه ۱۹۸۹
مصادف با ۱۱ دی ۱۳۶۷ خورشیدی
در آلبانی، نیویورک


خواننده توجه کند
این ترجمه توسط یک دانش آموز داوطلب پیام جدید از متن اصلی انگلیسی برای انجمن پیام جدید انخام شد. ما شکل آغازین این ترجمه را برای دنیا فراهم کرده ایم تا مردم بتوانند بخشی از پیام جدید را به زبان خودشان تجربه کنند

دیر یا زود شما باید با چیزی در زندگی ازدواج کنید. ممکن است یک شخص یا گروهی از مردم باشند که در حال خدمت به یک هدف بزرگ در این دنیا هستند. ممکن است یک شغل باشد. ممکن است چیز دیگری باشد، اما این ازدواج باید در تعامل با افراد دیگر باشد. شما باید با یک شخص ازدواج کنید. ازدواج با یک طرز فکر یا یک ایده، معنا و مفهومی ندارد.

ازدواج، به معنای واقعی، زمانی است که شما یک واقعیت بزرگ تر را در طیِ یک رابطه تجربه می کنید. ازدواج واقعی صرفاً رفتن به کلیسا و سوگند خوردن نیست. ازدواج واقعی یک پیوند، یک تسلیم، یک تعهد است. ازدواج، پیوند ذهن و بدن شماست، پیوند خوردن خصوصیاتِ برجستۀ هویتِ فردی شما به دیگری است. ازدواج واقعی تا حدی تسلیم کردن زندگی فردیتان به دیگری و متعهد شدن به رشد و پیشرفتِ معنوی است. این، اصلِ ازدواج است. شما در اینجا خودتان را با نومیدی تسلیم نمی کنید بلکه، شما به یک خودِ برتر و بزرگ تر دست پیدا می کنید. در اینجا شما فقط  یک ذهن ندارید که به شما کمک کند، بلکه دو ذهن دارید. شما تنها یک بدن ندارید، بلکه دو بدن دارید. اگر ازدواج شما با گروهی از افراد باشد، ذهن ها و بدن های شما بیشتر است. به این ترتیب منبعِ کسبِ دانایی شما توسعه می یابد. این موضوع می تواند هرگونه احساس محدودیت شخصی را تحت تأثیر قرار دهد.

تا زمانی که واقعاً با کسی ازدواج نکنید، تا زمانی که خود را به طور کامل به آن اختصاص ندهید، همچنان در بندِ تخیلات خود هستید و هنوز تحت تأثیرِ طرز فکر و ایده های خود هستید. تخیل بدون بصیرت و دانش آشفتگی به بار می آورد و سردرگمی و تاریکی را بر ذهن شما می افکند. اما، تخیل همراه با بصیرت و دانش، منشأ آفرینش و ظهور شادمانی است. شادی آور است. چه زندگی خود را در تجرد بگذرانید و چه فردی اهل خانه و خانواده باشید، باید عمیقاً با افراد دیگر ارتباط  برقرار کنید.

ازدواج واقعی در مرحلۀ سوم رشد و تکامل کاملاً ضروری می شود. در این مرحله برای افراد دستیابی به هر چیزی کمتر از این نوع ازدواج ارزشی ندارد و این امر،  به این دلیل است که چیزی به جز تعهدِ عمیقترِ موجود در ازدواج نمیتواند چشماندازی عظیم تر و هدفی بالاتر را به این دنیا منتقل کند. اگر قرار است فردی اهل خانه و خانواده باشید، با شریک زندگی خود ازدواج می کنید و به فرزندان خود پیوند می خورید. شما خود را به سعادت آنها متعهد می کنید و آنها را تأمین می کنید. با انجام این کار، خواهید دید که از آنها جدا نیستید. اگرچه شما هنوز یک فرد هستید و اگرچه هنوز پناهگاه خود را در درون خود دارید، اما زندگی شما با دیگران درهم تنیده است. این تقدیر و سرنوشت شما را تغییر می دهد و پاداشی را ارائه می دهد که در غیر این صورت نمی توانستید داشته باشید.

هر روز ازدواج های زیادی در دنیا انجام می شود و با شکست مواجه می شود. قراردادها و توافقاتی صورت می گیرد. برای فداکاری و از خودگذشتگی تلاش های زیادی می شود. با این حال، تا قبل از اینکه بصیرت و دانش پایه و بنیاد زندگی شما بشود، تا قبل ازاینکه به نقطهای رسیده باشید که ازدواج واقعی یک ضرورت باشد و نه صرفاً یک گزینه  و تا قبل از اینکه برای داشتن یک رابطه در این سطح آماده شوید، ازدواجِ شما فقط یک تلاش(نافرجام) خواهد بود. حتی اگر برای ازدواج دلایل درست خودتان را داشته باشید باز هم حقیقتِ این موضوع به همین منوال است. به همین دلیل است که باید(برای ازدواج) آمادگی کسب کنید.

در ازدواج واقعی، تا حدی  از خودتان دست می کشید. با این وجود، شما در واقع فقط  یک  توهم  در مورد خودتان را کنار می گذارید. در اینجا، شما تا اندازه ای، با ازدواج کردن، ازعقایدِ محدودِ خودتان طلاق می گیرید و ازدواج را در چارچوب رابطۀ خود با دیگری برقرار می کنید. در اصل، شما همیشه با چیزی ازدواج کرده اید، زیرا همیشه به چیزی متعهد هستید. اینکه می گویند متعهد نیستید درست نیست. این کاملاً اشتباه است. هرکسی در دنیا به چیزی متعهد است، هر کسی در دنیا به چیزی خدمت می کند و هر کسی در دنیا چیزی را آموزش می دهد، زیرا شما باید متعهد باشید، باید خدمت کنید و باید آموزش بدهید. این یک کارکرد طبیعی از بودنِ شما در این دنیاست. این امر اجتناب ناپذیر است. نکتۀ مهم در اینجا تأکید بر کیفیت، جهت و معنایِ تعامل و درگیری شما در این دنیاست زیرا در هر صورت شما درگیرِ ازدواج با چیزی خواهید بود.

در ازدواج واقعی، تا حدی از خودتان دست می کشید. اما چیزی که به دست می آورید یک خودِ والاتر و برتر است. در اینجا شما از همۀ مشکلات ناشی از انفصال و جدایی رهایی نمی یابید. شما مجموعۀ جدیدی از مشکلات را بر عهده می گیرید. به عنوان مثال، اگر شما یک فرد مجرد هستید و با فردی ازدواج می کنید، شما از مجموعه ای از مشکلات رها  می شوید و در عوض با مجموعۀ دیگری از مشکلات روبرو خواهید شد. شما برخی از مشکلات مشابه(پیشین) را دارید اما در یک زمینۀ بزرگ تر. شما هنوز هم باید امرار معاش کنید، اما اکنون باید برای بیش از خودتان به فکرِ امرار معاش باشید. شما باید درآمد خود را با شریک زندگی خود به اشتراک بگذارید و فرزندان خود را تأمین کنید. اصل ازدواج مربوط به تأمین و تدارک برای دیگری است، نه کسبِ رضایت شخصی و این موضوع اهمیت ویژه ای دارد. با این حال تأمین و تدارکِ واقعی برای دیگران، برای خودتان هم رضایت بخش است. در واقع، این شادی بخش ترین چیز ممکن است، زیرا باعث ایجاد یک رضایتِ خاطر و مشارکت پایدار میشود.

دو نفری که وارد یک ازدواج واقعی می شوند یا باید برای تأمین فرزندان خود آماده شوند و یا باید برای تأمین چیز دیگری در این دنیا آماده شوند. زیرا همۀ ازدواج های واقعی در صددِ تأمین و تدارک چیزی فراتر از خود ازدواج هستند. این همان چیزی است که ازدواج واقعی را از ارتباط موقتی بین دو نفر متمایز می کند، دو نفری که سعی می کنند از تنهایی خود فرار کنند و از یکدیگر برای رضایت و منافعِ شخصی استفاده کنند.

اگر به دنیا نگاه کنید، خواهید دید که ازدواج واقعی بسیار کمیاب است. زیرا تعداد افرادی که در مرحلۀ سوم رشد و توسعۀ خود باشند بسیار اندک است. ازدواج در مرحلۀ اولِ رشد و توسعه  با ازدواج در مرحلۀ دوم متفاوت است و همینطور ازدواج در مرحلۀ سوم رشد با ازدواج در دو مرحلۀ اول کاملاً متفاوت است.

تعداد بسیار کمی از ازدواج ها می توانند از مرحلۀ اول به مرحلۀ دوم بروند و حتی ازدواج های خیلی کمتری می توانند از مرحلۀ دوم به مرحلۀ سوم بروند. بنابراین، چیزی که شایع است این است که اگر یکی از طرفین  وارد مرحلۀ بعدی رشد  خود شود، طلاق می گیرد. در اینجا فرد متوجه می شود که باید به جلو حرکت کند و متوجه می شود که شریک زندگی او با او همراه نیست یا نمی تواند با او همراه باشد. و صرف نظر از توافقات و همکاری هایی که ممکن است بین آنها وجود داشته باشد، حقیقت امر چیزی جز جدایی نیست. ازدواجها اغلب در این مرحله با شکست مواجه میشوند، زیرا نمیتوانند همگام با تکامل طبیعی هر دو طرف به پیش بروند.

ازدواج واقعی باید برای دیگران چیزی به ارمغان بیاورد چراکه ارتباط  و پیوندی که بین دو نفر ایجاد می شود بسیار فراتر از نیازهای شخصی تک تک آنها خواهد بود. آنها منبعی از یک اجتماعِ واقعی برای اطرافیان خود خواهند شد. این نتیجۀ یک ازدواج واقعی است. در حالی که پیش از این، در دو مرحلۀ اول، ممکن بود افراد تلاش کنند چیزی به دیگری ببخشند و عطا کنند و تا حدودی هم موفق بوده اند، اما در مرحلۀ سوم، ارزش و جوهرۀ خودِ این ازدواج، منبع حقیقیِ تغذیه و پرورش دیگران می شود.

جریانِ زندگی، برای مردم، حیوانات، گیاهان و همۀ موجودات زندۀ دیگر در جهتِ تأمین و تدارکِ مایحتاج است. روندِ طبیعت نیز بر اساس تأمین و تدارک است. برای طبیعت، خودِ افراد مهم نیستند بلکه مهم آن چیزی است که از طریق افراد متجلی شده  و به ظهور می رسد. به این ترتیب، فرد بدون ارجحیت یا اولویت نسبت به دیگران، وجودش  مهم و ضروری می شود. این امر ریشه در طبیعت دارد. اگر زندگی اطراف خود را مشاهده کنید، متوجه می شوید که انسان ها باید چیزهای زیادی از طبیعت بیاموزند تا خودشان طبیعی تر شوند. مقدار زیادی از یادگیری های پیشین باید از ذهن پاک شوند، و این کار قابل اجراست زیرا بصیرت و دانش با شماست.

در طیِ این سه مرحله از رشد و تکامل، سه مرحله نیز در ازدواج  وجود دارد. هر کدام تأکید متفاوتی بر روی چیز خاصی دارند. به طور کلی، ازدواج در مرحلۀ اول مربوط به کسبِ امنیتِ شخصی است. ازدواج در مرحلۀ دوم مرتبط با اکتشاف و جستجوی شخصی است و ازدواج در مرحلۀ سوم مربوط به مشارکت، همکاری و مساعدت شخصی بین افراد است. نکتۀ کلیدی و مهم اینست که اگرچه همواره مشکلاتی  در این مسیر به وجود می آید اما در هر یک از این مراحل، همچنان یادگیری ادامه پیدا می کند.

در هر یک از این مراحل سه گانۀ رشد در ازدواج، یک روند تسلیم و واگذاری وجود دارد. در هر مرحله چیزی به دست می آورید و چیز دیگری را ازدست می دهید. آنچه به دست می آورید و آنچه از دست می دهید، نوع ازدواج شما را تعیین می کند و در نهایت مشخص می کند این ازدواج تا کجا می تواند با شما به پیش برود.

در نهایت، تسلیم شدن واقعی به این معناست که اجازه بدهید بدن شما در خدمتِ ذهن شما باشد و ذهن شما در خدمتِ روحتان باشد و این  ترتیبِ درستی است که مبنای ظهور خداوند خواهد بود. در اینجا تسلیم شدن، ترتیبِ صحیحِ اقتدار و اختیار را در درون شما دوباره برقرار می کند. با این حال بسیاری از مردم فکر می کنند که تسلیم شدن زمانی است که شما از چیزی که واقعاً آن را می خواهید صرف نظر می کنید تا آن را به دیگری بدهید و یا زمانی است که قدرت خود را به شخص دیگری واگذار می کنید. بسیاری از افراد در دو مرحلۀ اول اغلب اینگونه تصور می کنند. اما، تسلیم شدن واقعی این است که دریابید چه کسی هستید، چرا اینجا هستید، چه کاری باید انجام دهید و چه مواهب و هدایایی دارید. در اینجا از همه چیز به میل خودتان دست می کشید تا راه برای این اکتشافِ بزرگ تر باز شود. در اینجا آنچه فدا می کنید  کم  ولی پاداش آن بسیار زیاد است. 

ازدواج در مرحلۀ اول معمولاً معطوف به مواردی مانند لذت، امنیت عاطفی، امنیت مالی و در برخی موارد کسب منافعِ اجتماعی است. برای به دست آوردن این چیزها، افراد آگاهانه یا ناآگاهانه آزادی، راستی و صداقت و رشد معنوی خود را قربانی می کنند. این مسئلۀ رایجی است. ممکن است تأکید بر عشق به نظر برسد، اما این یک تجربۀ بسیار محدود از عشق است و تأکید اولیه و اساسیِ آن کسبِ لذتِ شخصی یا به عبارت دیگر رسیدنِ شخص به آن چیزیست که می خواهد. پس از گذشتن از یک مرحلۀ عاشقانۀ فریبنده، این روابط  می توانند تا حد زیادی با حقایقِ زندگی واقعی دچار نزاع و کشمکش شوند. همانطور که افراد در این روابط به جلو می روند، صمیمیت و صداقت واقعیِ  میان آنها از بین می رود زیرا آنها سعی می کنند از “سرمایه گذاری” خود در اموال مشترک و امنیت مالی محافظت کنند. بچهها اغلب دلیلی برای با هم ماندن میشوند، که این دلیلی برای ایجاد حس گناه و سرزنش در فرزندان به خاطر روابط  ناخوشایند و روزافزون والدینشان میشود. 

دیر یا زود، یکی یا در موارد نادر هر دو نفر در ازدواج با این واقعیت مواجه می شوند که ازدواجشان نادرست و شکست خورده است و باید یک تغییر و ارزیابی مجدد در آن صورت بگیرد. در اینجا بصیرت و دانش شروع به حرکت و تکاپو در درون شخص می کند و او را تشویق می کند تا به دنبال یک اتحاد و پیوند برتر با شریک زندگی خود یا با شخص دیگری باشد. فرد اکنون به مرحلۀ بعدی رشد خود نزدیک می شود. 

ازدواج در مرحلۀ دوم رشد بسیار نویدبخش است. در اینجا رشد معنوی و صداقت شخصی اولویت بیشتری دارد، اما همچنان تأکید زیادی بر امنیت عاطفی و امنیت مالی وجود دارد. این ازدواج ها اغلب منعکس کننده یک کشمکشِ فزاینده بین بصیرت و دانش و رضایت شخصی است و این چیزی است که یکی و یا هر دو فردِ درگیر در رابطه آن را تجربه می کنند. در نتیجه، کشمکش بین این دو نیروی بزرگ که در حال تقلا برای تسلط روی یک و یا هر دو شخصِ دخیل در رابطه هستند، بر این ازدواج تحمیل می شود. 

در مرحلۀ دوم، هیچ یک از افراد هنوز کشف نکرده اند که واقعاً هدف زندگی آنها چیست و نیز درک روشنی از اینکه به کجا می روند ندارند و اغلب، دیر یا زود متوجه می شوند که در مسیری مشابه با شریک زندگی خود حرکت نمی کنند. بنابراین امنیت عاطفی و امنیت مالی تهدید می شود و شخص باید با عدم اطمینان بزرگی که کاوش درونی اش ایجاد می کند دست و پنجه نرم کند. در اینجا افراد می توانند سلامت، ثبات مالی و گاهی اوقات حتی عقل سلیمِ  خود را رها کنند، زیرا سعی می کنند تفاوت بین مسیر زندگی فردی خود و تعهدشان در ازدواج را درک کنند. و متأسفانه، بسیاری از مردم با تلاش برای دست نخورده نگه داشتن مزایایِ ازدواج، کشف بصیرت و دانش خود را قربانی می کنند. 

ازدواج در مرحلۀ اول پایه و اساس بسیار سستی دارد و به طور کلی با ظهور حقیقت و صداقتِ واقعی می تواند تهدید شود که معمولاً وقوعِ این امر همۀ کمبودهای حقیقی را در یک رابطه آشکار می کند. ازدواج در مرحلۀ دوم اغلب منعکس کنندۀ استانداردها و اهداف شخصیِ والاتری است، اما تقریباً همیشه با این واقعیت مواجه است که افرادِ درگیر در آن هنوز پایه و اساس خود را بر طبقِ بصیرت و دانشِ درون خود بنا نکرده اند. در نتیجه، در نهایت تلاش میکنند تا هم خواستههای شخصی و هم نیاز عمیقتر روح خود را با صرفِ هزینههای زیادی برآورده کنند تا به رفاهِ شخصی و ثبات برسند. آنها ممکن است عشق واقعی را با هم تجربه کنند، اما عشق واقعی در اینجا ممکن است آنها را مجبور به جدایی کند به دلایلی که در این مرحله نمی توانند درک کنند.

در اصل، مرحلۀ اول مربوط  به  وابستگی است. مرحلۀ دوم مربوط به استقلال است. و مرحلۀ سوم در مورد اتکاء و وابستگیِ متقابل است ــــــ بدین ترتیب سه مرحله وجود دارد: وابستگی- استقلال- وابستگیِ متقابل. ازدواج در مرحلۀ اول برای ایجاد امنیت و تقویتِ  وابستگی است. این اساساً با صداقت شخصی و ظهور بصیرت و دانش در تضاد است. ازدواج در مرحلۀ دوم بیشتر مربوط به کشف تفاوت ها و تمایزهای شخصی از طریقِ یادگیریِ تفکر مستقل و استقلالِ عمل است. این امر باعث رشد شخصی می شود، اما امکان ایجاد اتحاد و تعهد واقعی در رابطه را بسیار دشوار می کند.

تلاش برای حفظ ازدواج در دو مرحلۀ اول بسیار دشوار است. در هر صورت، باید ازدواج را در معرض خطر(فروپاشی) قرار دهید تا بصیرت و دانش را در درون خود بیابید و دنبال کنید. اگر این کار را نتوانید انجام دهید، بصیرت و دانشِ خود را به کلی کنار می گذارید و به همراه آن هر امیدی برای یافتن شادی و رضایت واقعی در زندگی خود دارید را نیز کنار می گذارید. 

زندگی شما قرار است شما را به جایی برساند. هدف آن این است که شما را قادر سازد تا به یک وضوحِ واقعی و نیز بلوغ واقعی در درون خود و در روابط  خود  برسید. در اینجا شما باید تلاش خود را برای تحقق اهدافِ شخصی رها کنید تا بتوانید آزادانه به تحقق اهدافِ واقعی که در انتظار شماست دست یابید. این کار به طور طبیعی شما را در مراحل رشد و تکامل به جلو هدایت می کند. در اینجا شما از وابستگی عبور می کنید تا مستقل شوید و این به خودیِ خود یک فرآیند متعالی است و در نهایت شما از استقلال نیز عبور خواهید کرد تا به اتکاءِ و وابستگیِ متقابل برسید. این زمانی است که ازدواج بیشترین پتانسیل را دارد، زیرا فقط در یک ازدواج واقعی است که شما می توانید در حالت وابستگی متقابل باشید. 

مرحلۀ سوم مرحلۀ اتکاء و وابستگیِ متقابل است. در اینجا متوجه می شوید که هر چقدر هم که آزاد و مستقل شده باشید به تنهایی نمی توانید کاری انجام دهید. زندگی شما به تنهایی معنا، مفهوم و نوید آیندۀ محدودی را در بر دارد. شما به تنهایی فقط یک نیرویِ بالقوه هستید. برای یافتن هدایای خود، به روابط واقعی در زندگی خود نیاز دارید و آنها باید بر اساس بصیرت و دانش ایجاد شوند. در اینجا تسلیم شدنِ شما یک ظهورِ طبیعی از اشتیاق واقعی شما برای وقفِ زندگی به افراد و هدف والاتری است که برایتان در نظر گرفته شده است. در اینجا شما واقعاً خود را تسلیم نمی کنید بلکه، این بصیرت و دانش شماست که شما را تسلیم می کند. در اینجا لازم نیست در مورد اینکه آیا می خواهید خود را به دیگری بسپارید یا نه، بحث و مجادله کنید. بلکه این چیزیست که خودش به سادگی فهمیده می شود.

آنچه قبلاً مهم تصور می شد اکنون ضروری می شود. معیارهای راستی و صداقت، یکپارچگی و سازگاری و خدمت به دنیا ممکن است در دو مرحلۀ اول هم وجود داشته باشند اما اکنون معیارهای تعیین کننده ای هستند، مواردی از قبیل اینکه با چه کسی می توانید باشید و چگونه می خواهید با او مشارکت کنید. در اینجا تصورات و تخیلات ناشی از عشق با ورودِ عشقِ واقعی از بین می رود، عشقی که مرتبط با هدف متعالی شما در این دنیاست. وقتی خود را وقفِ این کار می کنید، عشق واقعی به طور طبیعی از درون شما تراوش می کند. با این حال اگر این امر را نادیده بگیرید و برخلاف هدف والای خود حرکت کنید، عشق تبدیل به ترس و امیال دیوانه وار خواهد شد و در اینصورت فیض و قدرت رهایی بخشِ عشق از بین خواهد رفت. 

ازدواج واقعی پاداش گذراندن مراحل رشد است. آنچه قبلاً به دنبال آن بوده اید اکنون واقعاً ممکن و حتی ضروری می شود. شما همیشه برای ازدواج واقعی آماده می شوید، زیرا ازدواج واقعی هدفِ غایی شماست. این یک مشارکت و مساعدت واقعی است. این ازدواج را می توان از طریق اتحاد با یک فردِ دیگر یا با بسیاری از افرادی که در خدمتِ یک هدف بزرگ در دنیا هستند به ظهور رساند. در هر صورت، ظهورِ بصیرت و دانش، سازگاری و خدمت در دنیا چیزهایی هستند که یک ازدواج واقعی را از همۀ روابط دیگر متمایز می کنند. 

ازدواج واقعی لحظه ای است که شما یک خودِ کوچک را با یک خودِ برتر مبادله کنید بدون اینکه فردانیت خود را از دست بدهید. ازدواج واقعی جایی است که فردانیت شما بخشی از چیزی برتر و وسیله ای در خدمتِ چیزی عظیم تر می شود. در اینجا فردیتِ شما برایتان یک مزیت و یک دارایی است و نه یک نقص و کاستی. این فردانیت، شما را آزاد می کند نه اینکه شما را در اسارت و بندگی نگه دارد. در مراحل اولیه، شما در خدمتِ خواسته ها و باورهای خود بودید، اکنون شما در خدمتِ چیزی والاتر و برتر هستید. این مسیر تکامل است. 

ازدواج واقعی در انتظار شماست. با این حال ممکن است ندانید که چگونه اتفاق خواهد افتاد. ممکن است ندانید که این موضوع با شخص دیگری خواهد بود و یا با گروهی از افراد که در حال خدمت به یک هدف بزرگ هستند. ممکن است ندانید که آیا ازدواج شما با دیگری برای بچه دار شدن است یا خیر. در هر حال، ازدواج واقعی در انتظار شماست. 

هر وقت و در هر کجا که ازدواج واقعی برقرار شده است، خیر و برکت بزرگی در دنیا رخ داده است، معجزه ای به ظهور رسیده است. دو یا چند نفر از محدودیت های خود فراتر رفته اند. این پیمان ها و اتحادها، هر چند نادر باشند، واقعاً سودمند هستند و پایه و اساس عظیمی دارند. آنها هستند که بصیرت و دانش را در این دنیا زنده نگه داشته اند. آنها هستند که باعث رشد و پیشرفت بشریت می شوند. 

در ازدواج واقعی، شما می توانید اتحادی که با معلمان درونی و خانوادۀ معنوی خود دارید را  با شخص دیگری  تجربه کنید. این اتحاد اکنون در دنیا به ظهور می رسد. هنگامی که اتحاد خود را با خانوادۀ معنوی خود تجربه کردید، در ازدواج خود با دیگری چیزی از این  کمتر نخواهید خواست. 

هنگامی که یک ازدواج واقعی برقرار شد، تعهد به رشد و پیشرفت باید ایجاد شده  و حفظ شود. این تمایل به طور طبیعی بروز می کند. با این حال نمی توانید غافل باشید و این را مسلم بدانید که طرف مقابل  برای همیشه با شما خواهد ماند. زیرا اگر از کاری که باید با همدیگر انجام دهید غفلت کنید و اگر از آنچه باید در درون خود با آن روبرو شوید غفلت کنید، آنگاه حتی یک ازدواجِ نوید بخش نیز پژمرده خواهد شد. حتی این نوع رابطه هم همچنان باید پرورش یابد و تغذیه شود. بدون رسیدگی و تغذیه خواهد مُرد. از پیشرفت کردن باز خواهد ایستاد و بدون پیشرفت نمی تواند خود را حفظ کند.

از دیدگاهی که مدافعِ جدایی است، راستی و حقیقت تهدیدی برای شادی و رضایتِ فرد به نظر می رسد. اما از منظرِ بصیرت و دانش، راستی و حقیقت یک خیر و برکت است، یک مهمان خوشایند و فوقالعاده است آنچنان که آرزو میکنید برای همیشه بماند، تجربهای متفاوت برخلاف چیزهای دیگر است و به حدی سودمند و تأیید کنندۀ ارزش های شماست که به مرور زمان به دنبال هیچ چیز دیگری به جز آن نخواهید بود.

بنابراین، بپذیرید که ازدواج واقعی برای شما اجتناب ناپذیر است، زیرا شما پیش از این با خانوادۀ معنوی خودتان و معلمین درونی خودتان ازدواج کرده اید. این ازدواج باید خودش را در این دنیا و در روابط شما با دیگران نشان داده  و به ظهور برساند. بپذیرید که هم اکنون به خانوادۀ معنوی و معلمان درونی خود متعهد هستید. در دنیا، شما با ایده آل های خود ازدواج کرده و به آنها متعهد می شوید تا زمانی که بتوانید خود را آزاد و رها کنید و ازدواج و تعهد را در چارچوب روابط واقعی خود با دیگران تجربه کنید.