ازدواج

وحی را با صدای اصلی بشنوید

برای دانلود روی اینجا کلیک کنید:
Marriage

آنگونه که به پیامبر الهی نازل شده است
مارشال ویان سامِرز
در تاریخ  ۲۴ آپریل  ۱۹۸۷
مصادف با  ۴  اردیبهشت  ۱۳۶۶ خورشیدی
در ایالات متحده آمریکا

 


خواننده توجه کند
این ترجمه توسط یک دانش آموز داوطلب پیام جدید از متن اصلی انگلیسی برای انجمن پیام جدید انخام شد. ما شکل آغازین این ترجمه را برای دنیا فراهم کرده ایم تا مردم بتوانند بخشی از پیام جدید را به زبان خودشان تجربه کنند

ازدواجی که ما در مورد آن صحبت خواهیم کرد یک نوع رابطۀ بسیار بسیار خاص است. ما می خواهیم ابتدا زمینۀ مناسبی را در این مورد فراهم کنیم زیرا کیفیت ازدواجی که می خواهیم به آن بپردازیم چیزی است که در دنیا بسیار نادر است. این چیزی است که شما اغلب با آن روبرو نمی شوید، و در عین حال چیزی است که مردم آگاهانه و ناآگاهانه برای رسیدن به آن تلاش می کنند.

اهمیت و تأکید بسیار زیاد ما به موضوعِ ازدواج به این خاطر است که یک رابطۀ وقت گیر و انرژی بر است.  این یک ارتباط همه جانبه است که شما را  از نظر وقت و انرژی درگیر می کند. ازدواج واقعی چیزی است که منشأ پرورش و شکوفایی برای دیگران و همچنین برای دو نفریست که درگیر در آن هستند. از آنجا که ما از ازدواج در یک زمینۀ بزرگ تر صحبت می کنیم، پس فقط به ازدواج بین یک زن و مرد نمی پردازیم. ما از ازدواج به عنوان کیفیتی صحبت خواهیم کرد که باعث ایجاد پیوند و اتحاد است و می تواند در هر رابطه ای وجود داشته باشد، زیرا این کیفیت است که مهم است نه شکل و فـُـرم آن. این موضوع نوعی درک و تجربه است.

شایسته است که ازدواج واقعی تا این حد متعالی باشد، پس ارزش آماده شدن را دارد. این یک هدیۀ طبیعی از جانب خداوند به کسانی است که در خدمت هدف واقعی خود گام برمی دارند، زیرا شما نمی توانید به تنهایی به یک هدف واقعی خدمت کنید. شما به یک ازدواج واقعی نیاز خواهید داشت. شما به این نوع مساعدت و همراهی نیاز خواهید داشت.

از آنجایی که این روابط بسیار ارزشمند هستند، تأکید زیادی می شود بر آماده سازی به منظور ایجاد آنها. این روابط نشان‌دهندۀ واقعیت خانوادۀ معنوی است، جایی که می تواند پیوندی عمیق تر و قدرتمندتر از ویژگی های شخصی افراد و علایق و تمایلات متفاوت آنها ایجاد شود. ازدواج واقعی چیزی است که فراتر از واقعیت های شخصی است و هدف و جهت دارد. این چیزی است که توسط افرادِ درگیر در این نوع رابطه ایجاد نمی شود، بلکه چیزیست که آنها با هم کشف می کنند. این یک اکتشاف است و در عین حال یک اکتشاف هدفمند است. اینجا جاییست که باید کاری انجام شود.

اتحاد واقعی می تواند بین زن و مرد، بین دو دوست صمیمی، یا بین پدر، مادر و فرزند وجود داشته باشد. در واقع می تواند در رابطۀ هر فردی اتفاق بیفتد، درصورتیکه آنها هر دو به یک نقطۀ مشابه از شناخت و معرفت رسیده باشند و از قبل پیوندی ذاتی و درونی با همدیگر داشته باشند.

بدیهی است که ازدواج های زیادی در هر جایی صورت می گیرد. ازدواج(در مفهوم عامه) بسیار رایج است، اما کدام یک از آنها برای شما الهام بخش است؟ قرار نیست بینِ تمام کسانی که زن و شوهر هستند یک ازدواج(واقعی) صورت گرفته باشد. این(ازدواج واقعی)، یک اصطلاحِ مناسب برای همۀ ازدواج هایی که صورت می پذیرد نیست. هرچند که داشتنِ یک رابطۀ مبتنی بر بصیرت و دانش و مبتنی بر شناخت و هدف برای همگان در نظر گرفته شده است. وقتی آن را تجربه کردید، متوجه خواهید شد که زندگی شما بزرگ تر از خصوصیات شخصی شماست. این تجربه ای خواهد بود که درستی آن برای شما  تأیید خواهد شد. فداکاری و از خود گذشتگی  چیزیست که از دل این رابطه بیرون خواهد آمد که بالاترین نوع ابراز عشق در دنیاست. فداکاری کیفیتی بسیار نادر است. نباید با تعهد یا اسارت از هر نوعی اشتباه گرفته شود. این یک موهبت و هدیۀ رایگان است که بخشیدنِ آن ضروریست.

بسیاری از مردم از دیگران انتظار یا تقاضای فداکاری دارند، اما خودشان نمی توانند فداکاری کنند، زیرا می خواهند در اِزای محبتی که می دهند معامله کنند. آنها می خواهند مطمئن شوند که خواسته هایشان قبل از اینکه خودشان را تسلیم دیگری کنند برآورده می شود. اما می بینید که فداکاری و از خود گذشتگی قابل معامله و مذاکره نیست. نمی توان برای آن چانه زنی کرد. این موضوع، تسلیم شدن نیست بلکه چیزی است که از عمق وجود شما بیرون می آید، آنگونه که نیازی به ایجاد آن ندارید. به سادگی از درونتان برمی خیزد.

چرا چنین تجربه ای در دنیا بسیار نادر است؟ با وجود این همه ازدواج و روابط بسیار زیادی که صورت می پذیرد، چرا حقیقتاً یک ازدواجِ الهام بخش تا این حد کمیاب است؟ آیا به این دلیل است که چنین هدیه ای فقط به افراد اندکی داده می شود؟ آیا به این دلیل است که افراد در این روابطِ مشترک آنچنان پاک و مقدس و معصوم هستند که برای آنها این چنین اتفاقی بسیار طبیعی است؟ نه، هیچ کدام از این دلایل نیست.

اجازه بدهید اکنون چند ایده به شما ارائه دهیم تا بتوانید انتظاری واقع بینانه از یک پیوند متحد و واقعی برای خود داشته باشید و بتوانید درگیری های فعلی خود را(در ارتباطاتِ خود) با شناخت و اطمینان بیشتری درک کنید.

ابتدا، متوجه خواهید شد که زمانی چنین کیفیتی در رابطه به سوی شما خواهد آمد، که کاری مهم برای انجام دادن در این زندگی داشته باشید. واقعیت این است که افرادی که بطور فعالانه درگیر زندگی هستند مجبور نیستند به جستجوی رابطه ای خاص بروند. اگر کاری واقعاً با معنا و هدفمند برای انجام دادن در این دنیا یافته‌اید که انجام آن برای شما طبیعی است و می خواهید خود را کاملاً به آن بسپارید، مطمئناً در بخشش خود تنها نخواهید بود. یقیناً این بخششِ شما به اشتراک گذاشته خواهد شد و اتحاد و همبستگیِ بسیار قدرتمندی را ایجاد خواهد کرد. این امر به این دلیل است که رابطۀ شما به چیزی  بیرون از خود شما اشاره دارد. شما با هم حرکت می کنید و سعی نمی کنید که همدیگر را هدف محبت خود قرار دهید، زیرا این چنین رابطه هایی هرگز موفق نیستند. فداکاری و گذشت همیشه چیزی بسیار بالاتر از خصوصیات شخصی افراد است.

افراد بسیار کمی احساس سرزندگی در جریانِ زندگی خود دارند و بنابراین برای جایگزینی این کمبود، برخی افراد صرفاً به خاطر هیجان و برخی دیگر با نام رشدِ ویژگی هایِ شخصی به دنبال یافتن هیجان در رابطه ها هستند. ما می توانیم به شما اطمینان دهیم که هیچ رشد شخصی کافی در جهانِ هستی برای توجیهِ درآمیختن با این رابطه های بی پایان وجود ندارد. تنها چیزی که شما را فراتر از رشد ویژگی های شخصی می برد این است که در آخر از این نوع رابطه ها بسیار خسته می شوید و سپس به دنبال کسبِ پناه، تسکین و الهام  از  یک چیز برتر و بزرگ تر هستید. رشد شخصی بسیار ناامید کننده است زیرا در نهایت نمی توانید بُعد شخصی خود را آنقدر زیاد ارتقاء دهید. رشد شخصی همیشه در ابتدا نویدهای بسیار خوبی دربَـر دارد، و زمانی که شروع به رشد ویژگی های شخصی خود می کنید، در ابتدا بسیار هیجان انگیز است، اما به سرعت رو به سخت تر شدن می رود. رشد شخصی زمانی طبیعی است که شما در حال ارتقاء و توسعۀ بصیرت و دانش باشید، زیرا دراینصورت ذهن و بدن شما باید با قدرت بیشتری که در درون شماست همفاز و سازگار شود. این زمینه ای است که در آن رشد ویژگی هایِ شخصیتی ارزش پیدا می کند و بر اساس ضرورت است که به پیش می رود و نه بر اساس اولویت بندی و ترجیحات شخصی.

بنابراین، بنا به تعریف داده شده  روابطی که منجر به رشد شخصی شوند بسیار محدود هستند. این روابط با دوگانگیِ خودِ شما نسبت به مفهوم رشد محدود شده اند. آنها توسط اهداف شما محدود شده اند و آنها محدود هستند زیرا شما و مخاطبِ شما در رابطه، انگیزه های متفاوتی دارید. رشد شخصی شما باعثِ به تکامل رسیدنِ شما در نتیجۀ با هم بودنتان نخواهد شد، زیرا شما سعی می کنید از طرف مقابلتان برای رشد خودتان استفاده کنید و طرف مقابل هم سعی می کند از شما برای رشد شخصی خودش استفاده کند. دیر یا زود متوجه خواهید شد که هدف مشابهی ندارید.

این رابطه می تواند پس از مدت زمان زیادی به پایان برسد، زیرا حتی وقتی هم که شما شخصاً در حال رشد هستید، درد و رنج همچنان جزیی از این ارتباط است. مقاومت و سرسختی شما(برای حفظ رابطه) نشان دهندۀ این موضوع است که شما بیشتر و بیشتر درگیر این رابطه می شوید، نه کمتر. بنابراین قبل از اینکه این چیزها را متوجه شوید، خود را در بند ترس از رابطه ای می بینید که ممکن است به نوعی به شکست بینجامد. این ناراحت کننده است، زیرا متقاعد شدن به اینکه پا در مسیر اشتباهی گذاشته اید، می تواند بسیار آزار دهنده باشد.

دوستان من، شما وقت زیادی در این دنیا ندارید. شما واقعاً وقت ندارید. زندگی در اینجا کوتاه است و شادی و نشاط شما محدود است. بسیار مهم است که به دنبال چیزهای بسیار بنیادین و اساسی باشید و سعی نکنید همۀ تجربیاتی را که بسیار جذاب به نظر می رسند برای خود به دست آورید. هیچ شاهد و مدرکی وجود ندارد که نشان دهد افرادی که برای رشد شخصی در رابطه هستند بهتر از افرادی که به دلایل دیگر در رابطه هستند عمل می کنند، به جز اینکه ارتباط آنها کمی هیجان انگیزتر و جذاب تر به نظر می رسد. اما، همانطور که می بینید، اکنون می خواهم شما را به نکتۀ مهمِ دیگری هدایت کنم.

هم اکنون من می گویم  که اگر در دنیا کار هدفمند و معناداری انجام دهید، مردم به شما خواهند پیوست. این موضوع خیلی طبیعی است. اگر زندگی خود را وقفِ انجام کاری در دنیا کنید، مردم نیز زندگی خود را برای پیوستن به شما خواهند داد. آنها فقط به این دلیل که شما آنها را سرگرم می کنید یا تجربیات فوق العاده ای به همراهِ شما کسب می کنند در کنار شما نیستند، بلکه شما بیانگر هدفی هستید که آنها هم سهمی در آن دارند، بنابراین اکنون شما با آنها به اتحادی رسیده اید که بر اساس علاقه و نفرت و یا اهداف و منافعِ شخصی نیست. صرفاً با هم بودن شما طبیعی است و از هم دور بودن شما غیر طبیعی است. این طبیعی بودن است که نشان می دهد چیزی در مسیرِ درستِ خودش پیش می رود.

به منظور تمایز بین شناخت و جاذبه، باید بصیرت و دانش که توانایی و اساس فهمیدن است را در درون ذهن خود پرورش دهید. وجودِ این بصیرت و دانش برای هر چیزی که ما آموزش می دهیم و در حمایت از آن صحبت می کنیم، مهم و اساسی است.

ما بسیار مصمم هستیم که مردم رابطه های واقعی و درست داشته باشند، زیرا این بزرگ ترین ظهور و بیانِ بصیرت و دانش در این دنیاست— رابطه های معنادار بین تک تک افراد و نیز رابطه های معنادار در مقیاس های بزرگ تر. خداوند و همچنین بازگشت به سوی خداوند چیزی نیست مگر، بازگشت به ارتباطات(واقعی). بعضی ها آرزو دارند به سویِ خداوند بازگردند و خود را به خداوند بسپارند، اما آنها حتی نمی توانند با کسی باشند. پس آنها سعی می کنند با همه چیز باشند، اما (در واقع) حتی نمی دانند چگونه باید با یک چیز باشند. این منجر به ایجادِ یک ایده آلیسمِ بسیار تأسف بار می شود، زیرا مردم به ایده ای از خداوند و نه به خود خداوند متعهد می شوند. مردم به ایده ای از رابطه متعهد می شوند اما نمی توانند در خودِ یک رابطه شرکت کنند.

ایجاد رابطه بسیار دشوار است، آیا اینطور نیست؟ همیشه یک رابطه در جایی به فروپاشی می انجامد. شما باید آن را ترمیم کنید. همیشه رابطه ها در حال خراب شدن هستند و شما همیشه در حال ساختن آنها هستید. با این حال، اگر کار واقعاً مهمی در زندگی انجام می دهید، دیگر وقت ندارید که دائماً درگیر اصلاح و ترمیم یک رابطه باشید. سپس معیار شما برای یک رابطه اینگونه می شود که آیا چنین رابطه ای کار می کند یا نه؟ در یک رابطه موضوع این نیست که چقدر خوب عمل می کنید یا چقدر پذیرنده یا دوست داشتنی هستید. موضوع عملکرد شما نیست. رابطۀ شما یا کار می کند یا نمی کند. اگر کار نکرد و موفق نبود، شما عاشقانه فرد را رها می کنید تا مکان مناسب خودش را پیدا کند. سپس همه چیز دوباره می تواند  به درستی نظم و ترتیب خود را بازیابد.

به هر صورت شما اکنون خصوصیات شخصیِ متفاوتی دارید و همین است که مشکل ایجاد می کند. این موضوع حقیقت دارد. شما باید با تمامِ اَشکالِ ترس و میل به جدایی مبارزه کنید. فقط اگر قدرت بزرگ تری در درون خود داشته باشید، می توانید با همـۀ این چیزها مقابله کنید. اگر این قدرت را نداشته باشید، مشکلات شخصیِ مربوط به شخصیت شما غیرقابل حل به نظر می رسد. شما سعی خواهید کرد با آنها راحت کنار بیایید و همچنین سعی خواهید کرد نسبت به تمایلات درونی و عمیقِ خود صادق باشید اما انجام این کار بسیار سخت است.

ازدواج برای افرادی که با بصیرت و دانش زندگی می کنند طبیعی است. ما می خواهیم بر این موضوع تأکید کنیم. شما برای یک هدف خاص اینجا هستید. شما تلاش بسیار زیادی کرده اید تا اینجا باشید. شما اینجا هستید که چیزی را ببخشید و عطا کنید. شما نمی توانید فراتر از این دنیا بروید زیرا آنچه را که بخشیدنش برای شما ضروری است هنوز در اینجا نبخشیده اید. بخشش شما شامل خودشناسی شماست و بصیرت و دانشِ شما پایه و اساسِ شماست. با داشتن این پایه و بنیان خواهید دید که زندگی به نفعِ شما در حال پیشروی است. بدون این پایه و بنیان، احساس خواهید کرد که در حال جنگ و مبارزه با زندگی هستید و در تضاد و تعارض با زندگی بسر می برید.

بسیار مهم است که بفهمید روابط شما برای چیست. تعداد بسیار کمی از مردم هستند که چیزهایی در این مورد می دانند. آنها به سویِ جذابیت ها کشیده می شوند، یک پیوند برقرار می کنند و سپس از نظر عاطفی درگیر آن می شوند، و سرانجام زمانی در آینده فرا می رسد که به این فکر می کنند که اصلاً رابطه ای داشته اند یا نه. این یک دیدگاهِ کاملاً وارونه است اما ما به دنبالِ یک دیدگاه  بسیار مستقیم و شفاف تر هستیم.

تنها این دلیل که شما عمیقاً مجذوب دیگران شده اید به این معنی نیست که باید خود را تسلیم آنها کنید. اگر مدتی در این نوع روابط بوده اید، احتمالاً این مسئله را یاد گرفته اید. چیزهای زیادی وجود دارد که افراد را جذبِ خود می کند. تا زمانی که از تمایلات خود آگاه نباشید و تا زمانی که از تفاوت بین بصیرت و دانش و جنبۀ خصوصیاتِ شخصی خود، بین روح خود و ذهن خود آگاه نباشید، به سادگی توسط نیروهایی که نمی توانید توضیح دهید به این سو و آن سو کشیده خواهید شد. و کسانی که از شما قاطعیت و یقین بیشتری دارند قطعاً بر شما مسلط خواهند شد. آنها نسبت به شما در آنچه که می خواهند مصمم تر و مطمئن تر هستند و شما احساس خواهید کرد که تحت تأثیر آنها هستید.

به هر حال، اگر روی توسعۀ بصیرت و دانش تمرکز کنید، می توانید نگاه کنید و ببینید که چرا اینجا هستید و توضیحی برای آن بیابید— حتی اگر فقط یک شروع باشد. لزومی ندارد که پاسخ شما، قطعی و کامل باشد. اگر کاری ضروری و حیاتی پیدا کردید که فکر می کنید باید اکنون در زندگی خود انجام دهید، آنگاه خواهید دید که مردم برای مشارکت با شما خواهند آمد. نشاط و سرزندگی در زندگی انسان به قدری کم است که هرکسی آن را تجربه می کند به طور طبیعی افراد را جذب می کند. مردم می خواهند بیایند و بفهمند چه خبر است. یک نفر هنوز در میان آنها زنده است! یک نفر به خودش مشغول نیست!

رویکرد من ممکن است بسیار ساده به نظر برسد و در واقع همینطور هم هست، اما توسعۀ بصیرت و دانش کاملاً یک چالش بزرگ است. اگر به دنبال چالش باشید، چالشی بزرگ تر از این پیدا نمی کنید. بدون بصیرت و دانش، ایجاد یک رابطه فقط آزمون و خطاست. بسیاری از افراد هستند که انرژی اولیۀ خود را صرف ایجاد روابط کرده اند و سرانجام بدون نتیجه به روابط موفقِ بسیار کمی دست یافته اند. آنها عمر خود را هدر داده اند و با این حال این اتلاف را با بیان اینکه شخصاً توانسته اند رشد کنند و چیزهای زیادی یاد گرفته اند، توجیه می کنند. اما در حقیقت آنها درست به همان نقطۀ شروع خود بازگشته اند. آنها تنها هستند و همچنان به دنبال یک اتحاد و پیوندِ معنادار می گردند.

شما برای چیزی مهم تر ازاینکه صرفاً بفهمید ذهن شما چگونه کار می کند به اینجا آمده اید. شما به مدت زیادی این ذهن شخصی را نخواهید داشت، پس چرا زندگی خود را صرف درک و فهمیدن آن کنید؟ شما برای انجام این کار به اینجا نیامده اید.

همانطور که شروع به توسعۀ زندگی معنوی و زندگی درونی خود می کنید، متوجه می شوید که ویژگی های بسیار مهم و اساسی باید در یک رابطه وجود داشته باشد که نمی توان آنها را نادیده گرفت. یک ویژگی حیاتی و مهم وجود دارد که افراد یا دارند یا ندارند. در اینجا هیچ گونه سرزنش و تقصیری بر کسی وارد نیست. یا چنین چیزی در آنها هست یا نیست. اگر در حال پرورش یک زندگی درونی هستید و مجذوب کسی می شوید که در این مسیر نیست، متوجه خواهید شد که یک ناسازگاری و تفاوت در هدف شما وجود دارد که نمی تواند این رابطه را برای مدت طولانی حفظ کند.

در حال حاضر، برخی از مردم یک زندگی درونی دارند اما هرگز در مورد آن صحبت نمی کنند. دیگرانی هستند که هیچ زندگی درونی ندارند ولی این موضوع تنها چیزی است که پیوسته در مورد آن صحبت می کنند. بنابراین فکر نکنید که چون مردم عاقلانه در مورد یک زندگی درونی صحبت می کنند واقعاً یک زندگی درونی دارند.

اگر در حال توسعۀ یک زندگی درونی هستید، آنرا در دیگران هم جستجو خواهید کرد. چرا؟ زیرا انجام این کار برای شما هدفمند است. خواهید دید که شریکِ شما یا در راهِ رسیدن به این ارزش به شما کمک می کند یا مانع آن می شود. اگر مانعی دست و پا گیر در مسیر شما وجود داشته باشد، شما به طور فزاینده ای برای چیزهای بسیار متفاوت از آنچه دارید ارزش قائل خواهید شد و به دنبال چیزهای دیگری خواهید رفت.

بصیرت و دانش همیشه افرادی را گرد هم می آورد که نیت مشترکی برای پیوند و اتحاد دارند. همچنین برخی از افرادی را که هدف مشترکی باهم ندارند کنار هم قرار می دهد تا بتوانند هدف خود را در تضاد و رویارویی با یکدیگر درک کنند. این افراد نمی توانند به طور کامل به هم بپیوندند، زیرا نمی توانند در دنیا عملکرد مناسبی در کنار هم داشته باشند.

همانطور که می بینید، نکتۀ مهمی که باید در نظر گرفت این سؤال است: چرا من اینجا هستم؟ این پرسش باعثِ ایجاد این فرضیه می شود که شما از جایی آمده‌اید و به جایی باز می گردید. اگر می توانید آن را بپذیرید، پس باید از خود بپرسید که چرا اینجا هستید. و اگر برای چیزی مهم اینجا هستید، طبیعتاً می خواهید بفهمید که آن چیزِ مهم چیست. این یک رویکرد بسیار اساسی و متفاوت در رابطه های شما ایجاد می کند.

افراد زیادی هستند که ازدواج کرده اند، سپس به زندگی درونی دست یافته اند و به این دلیل مجبور شده اند ازدواج(پیشین) خود را ترک کنند. این چیزِغیر معمولی نیست. اگر کسی در زندگی به دنبال سرنوشتی باشد و ازدواج کند، ازدواج او محیطی را ایجاد خواهد کرد که در آن محیط اشتیاق به رسیدن به یک حقیقتِ والاتر و یک اتحاد بزرگ تر تشدید می شود. اگر روح شما آمادۀ ظهور باشد، آنگاه تحقق اهداف در جنبه های شخصی برای شما کافی نخواهد بود. همانطور که اهمیتِ این به ظهور رسیدن پیوسته در شما ادامه پیدا می کند، شما احساس بی قراریِ فزاینده ای خواهید داشت.

البته ما امیدواریم که همگان بتوانند یک ازدواج واقعی داشته باشند. اگر هدف خود را پیدا کرده باشید، ازدواج واقعی به سراغ شما خواهد آمد. افرادی که هدف دارند هرگز نمی توانند تنها باشند زیرا هدفشان آنها را با افراد دیگر پیوند می دهد. در این دنیا هیچ کاری به تنهایی انجام نمی شود. هیچ کاری را نمی توان به تنهایی در هیچ دنیایی یا در هیچ بُـعدی انجام داد. بنابراین وقتی شروع به بازیابی بصیرت و دانشِ خود، که هویت واقعی شماست، می کنید در واقع شروع به دوباره به دست آوردنِ افرادی می کنید که بخشی از بصیرت و دانشِ شما و بخشی از هدفِ شما هستند. آنها افراد خاصی خواهند بود و کارهای بسیار خاصی به شما داده می شود که همراه با آنها انجام دهید.

عشق و محبتی که شما نسبت به یکدیگر احساس می کنید ولی بر اساس(بصیرت و دانش) نیست، ماندگار نخواهد بود. شدتِ شور و شوقِ اولیۀ آن را نمی توان به طور مداوم حفظ کرد. سپس تنها چیزی که مردم را کنار هم نگه می دارد راحتی، ایمنی و عادت است. اما اگر به دنبالِ حس شور و اشتیاق بیشتری باشند، نمی توانند در این وضعیت باقی بمانند. دیر یا زود، مانند بیرون آمدن از پوستۀ یک پیله، به دنبال آزادی خود خواهند بود.

تنها چیزی که آنها به دنبال آن هستند ازدواج(واقعی) است ولی با این تفاسیر در نهایت، احساس وحشتناکی خواهند داشت زیرا در رابطۀ خود شکست می خورند یا حداقل اینگونه فکر می کنند. رابطۀ آنها تمام و کمال نبوده است. فقط بخشی از نیازِ آنها را برآورده کرده است. همانطور که می بینید مردم خیلی می ترسند که ازدواج به نوعی آنها را از خودشان بگیرد و استقلال آنها را از بین ببرد. با این حال، ازدواج دقیقاً همان چیزی است که مردم واقعاً به دنبال آن هستند، تا در جایی به طور کامل آمیخته شوند، زیرا هر چه بیشتر درگیر شوند، قدرت بیشتری خواهند یافت. هر چه بیشتر درگیر تعامل شوند، انرژی بیشتری دارند. هر چه انرژی آنها بیشتر در این مورد مصرف شود، وجودشان بزرگ تر و متعالی تر خواهد شد. وجود آنها مشتاق است تا در مسیرِ خدمتی مفید در دنیا مورد استفاده قرار گیرد.

بنابراین، اگر این نیت را داشته باشید که در دنیا به طور کامل در خدمت به خداوند بکار گمارده شوید، این امر شما را نیز شخصاً راضی می کند، زیرا بُعد شخصی وجودِ شما واقعاً چیز زیادی نمی خواهد. فقط می خواهد درگیر تعامل شود، ایمن باشد و چند نیاز اولیه اش برآورده شود. در واقع، شما(از نظر جسمی) به این همه چیز نیاز ندارید، اما وجود شما نیازمند چیزهای زیادی است. وجود شما فقط یک هدف مشخص دارد و آن این است که به طور معناداری مطابق با نقشۀ الهی خود در این زندگی مورد استفاده واقع شود. هنگامی که از توسعۀ بصیرت و دانش صحبت می کنیم، از دستیابی شما به وجودتان صحبت می کنیم که کمک کنیم وجود شما بر اساسِ جهتِ خودش به ظهور برسد.

بسیاری از ازدواج‌ها در دنیا صرفاً آزمایشی هستند. اما می بینید، ازدواجی که نمی تواند تمام و کمال خودش را به سرانجام برساند، نیاز به صرفِ انرژی زیادی دارد. به نوعی جای زخم خود را بر روی شما می گذارد. حتی اگر طلاق و جدایی در یک رابطه ضروری شده باشد به همراه خود احساسی از شکست و یأس ایجاد می کند. به همین دلیل است که ما نمی خواهیم مردم از ازدواج برای آزمایش استفاده کنند، زیرا با این شکست، انرژی حیاتی شما به شدت تحلیل می رود و زخمی بر وجودتان بر جای می گذارد.

فقط با نگاه کردن به شخصیت یک نفر نگویید این شخص من را راضی و کامل خواهد کرد. ویژگی های شخصی افراد بسیار محدودتر از آن هستند که بتوانند آرزوهای شخصِ دیگری را برآورده سازند و اگر هدف شما رسیدن به چنین چیزی باشد کاری بیهوده و بی فایده است. تجربیات و آزمایش های زیادی در این دنیا وجود دارد که می توانید انجام دهید و چیزهای جالب و هیجان انگیز زیادی برای دنبال کردن وجود دارد که می توانید به راحتی زندگی خود را در جستجوی آنها تلف کنید. به نظر می رسد همیشه شگفتی های جدید، انگیزه های جدید، جاذبه ها و هیجانات جدید و امیدهای جدیدی برای تجربه و آزمایش وجود دارند. با این حال، با پیرتر شدن شما، توانایی شما برای تغییر کردن و توانایی شما برای دیدنِ حقیقت رفته رفته کاهش می یابد.

بیشترِ روابطی که می بینید برای آزمایش و تجربه هستند، اما همۀ آنها لزوماً بیهوده نیستند. شما باید تفاوت بین معنادار بودن یا نبودنِ یک رابطه را دریابید و در این مسیر، تجربه کردن، سخت ترین اما متقاعد کننده ترین معلم است. وقتی از اتلاف زندگی و بیهوده بودن یک رابطه صحبت می کنیم، منظور ما ایجاد یک رابطۀ تکراری و تلاش برای بازسازی مکررِ یک اشتباهِ مشابه است، به این امید که شاید اینبار یک رابطۀ هیجان انگیز با یک فردِ جدید  بتواند نتیجۀ متفاوتی را به برای شما به ارمغان بیاورد.

روابطی که باعثِ به وجود آمدن تقابل و تضاد هستند می توانند نکاتِ عمیق تر و مهم تری را در زندگی نشان دهند زیرا اینگونه ارتباطات ناامید کننده هستند. این روابط آنگونه که شما انتظار داشتید شما را راضی نمی کنند و بنابراین، شاید شما را به این فکر بیندازند که به چیز بزرگ تری نیاز دارید. این امر شما را به درون خود می برد به این امید که بتواند شما را هر چه بیشتر نسبت به محیط خود و نسبت به آنچه که در دنیا با آن برخورد می کنید هوشیار و آگاه کند.

ما امیدواریم که بتوانید این پیام را با مهربانی و عطوفت دریافت کنید زیرا می خواهیم مردم احساس کنند که معنا و مفهومی در این دنیا دارند، معنایی ذاتی، نه فقط معنایی(ذهنی) که برای خود ساخته اند، نه نوعی تفسیر و توضیح که برای توجیه زندگی خود ایجاد کرده اند بلکه احساس کنند چیزی در درونشان وجود دارد، نیرویی که آنها را هدایت می کند. اگر این احساس را دارید، آن را دنبال کنید. از تعقیب این احساس غافل نشوید. افراد بسیار کمی هستند که چنین چیزی را پیدا کرده اند. هدر دادن چنین موهبتِ کمیابی برای شما بسیار غم انگیز خواهد بود.

پس به دنبال بصیرت و دانش باشید. نگران ازدواج کردن نباشید اگر به دنبال بصیرت و دانش هستید، مجبور به ازدواج خواهید بود، با شخصی، در شرایط خاصی، خواه در خانه و خانواده باشید یا مجرد. زندگی به شما اجازه نمی دهد از آن بگریزید. شما ناچارید ازدواج کنید، زیرا با سرسپردگی و فداکاری پیشرفت خواهید کرد و شکوفا خواهید شد.

من به شما می گویم تا زمانی که فداکاری نکنید خدا را نخواهید شناخت. سرسپردگی و فداکاری بخشیدن از صمیم قلب است که بی اختیار و خود به خود اتفاق می افتد. این چیزی نیست که شما برای انجام آن تلاش کنید. اگر چنین چیزی در هر حوزه‌ای برایتان اتفاق بیفتد، و درست و واقعی باشد و به شما شور و نشاط و سرزندگی بدهد، لطفاً اجازه دهید این احساس خودش را نشان دهد و به ظهور برساند.

فداکاری چیزیست که نباید از بیرون قضاوت شود. این موضوع مانند پادشاهیِ خداوند در دنیاست. شما یا داخل این قلمرو هستید و یا بیرون از آن. کلِ ماجرا همین است. همه چیز در دنیایِ بیرون از این قلمرو بسیار متفاوت به نظر می رسد. از آن زاویه، به نظر می رسد که افرادی که در درون (این قلمرو) هستند دائماً همه چیز را رها می کنند. تأکید و اهمیت آنها بر چیزهایِ متفاوتی است. در درونِ این قلمرو شما به طور مداوم می خواهید زندگی خود را ببخشید و عطا کنید چرا که آن را با قدرت بیشتری باز پس می گیرید. شما نمی خواهید چیزی را برای خود نگه دارید زیرا به سادگی تبدیل به یک ضرر و زیان می شود. شما می خواهید به عطا کردن ادامه دهید زیرا با بخشیدن، موهبتِ شما قدرتمندتر می شود.

زندگی بر آن خواهد شد تا به شما کمک کند برای بصیرت و دانش ارزش قائل شوید. همچنین بر آن خواهد شد تا شما را در تماس با افرادی قرار دهد که به شما یاد می دهند چه چیزی در زندگی دارای معنا و مفهوم است و چه چیزی نیست. و اگر فرصتی برای فداکاری واقعی وجود داشته باشد، زندگی راهی را باز می کند تا شما را با این کار درگیر کند.

وقتی این دنیا را ترک می کنید، به گروه یادگیری خود باز می گردید. آنجا سرسپردگی و فداکاریست. این امر یک مشکل شخصی به حساب نمی آید. شما به سادگی به آنجا تعلق دارید. بدیهی و روشن است که به آنجا متعلق هستید. در واقع، شما به این موضوع حتی فکر هم نخواهید کرد زیرا هیچ تضاد و ناسازگاری در تعلق داشتن شما وجود ندارد. در اینجا و در این دنیا، همه جا تضاد و ناسازگاری با متعلق بودن وجود دارد و بنابراین غیرقابل درک به نظر می رسد که  چنین چیزی در انتظار شما باشد. وقتی بتوانید آنچه را که با گروه خود دارید به این دنیا بدهید، دیگر نیازی به آمدن به اینجا نخواهید داشت، زیرا دنیا دیگر جای انفصال و جدایی نخواهد بود. دنیا دیگر از بصیرت و دانش و روابطِ واقعی مستثنی نخواهد بود. همانطور که هر یک از اعضای گروه شما کار خود را در اینجا تکمیل می کند، همۀ شما با هم به پیش می روید و با چالش هایِ جدیدی روبرو خواهید شد.

معلمان درونی شما اعضای پیشرفتۀ گروه شما هستند. آنها به پیشرفت شما نیاز دارند زیرا اگر شما پیشرفت نکنید، گروه شما نیز پیشرفت نمی کند. بدانید که این امر را به عنوان یک تعهد و الزام تلقی نکنید بلکه به سادگی متوجه واقعیت موضوع باشید که  شما تنها نیستید؛ شما بخشی از چیزی هستید. اگر این را در این زندگی کشف نکردید، آنگاه به خانه و به گروه خود می روید و متوجه می شوید که  «آه، چرا من این کار را نکردم! باز هم فراموش کردم! کِی دوباره می توانم  در اولین فرصت بازگردم؟ من می خواهم برگردم. الان می دانم چه کاری باید انجام بدهم. چقدر آن پایین افتضاح بود، اما من باید برگردم.» چرا باید برگردید؟ به خاطرِ اینکه شما باید آن کار را انجام دهید. به خاطرِ بصیرت و دانش.

شما به عنوان یک فـردِ منفصل  و یک عنصرِ رها شده در جهانِ هستی به وجود نیامده اید. نه تنها شما بلکه هیچ عنصرِ منفصل و مجزایی در پهنۀ گیتی وجود ندارد. چرا؟ زیرا در عالَمِ هستی انفصال و جدایی وجود ندارد و بدونِ وجودِ جدایی، همۀ عناصر و چیزها با هم در حال کار و تعامل هستند. بدین ترتیب، آزادی به معنایِ تواناییِ هماهنگ بودن با همۀ چیزهاست. هیچ چیز دیگری وجود ندارد که مجزا و رها از دیگران باشد.

از این پس، وقتی به ایجاد یک رابطه نزدیک می شوید و به کسی علاقه‌مند می شوید و احساس می کنید که به سمتِ او کشیده می شوید، قبل از اینکه از نظر جنسی و عاطفی درگیر شوید، به خودتان زمان بدهید(صبر کنید). به آنچه در مقابل شماست فکر و تأمل کنید. بصیرت و دانش شما پاسخی جز «بله» یا «خیر» ندارد و یا شرایطی را در اختیار شما قرار خواهد داد که بتوانید وارد آن رابطه شوید. این بصیرت و دانش است. اگر با آن مشورت نمی کنید، پس باید از شانس خود استفاده کنید. وقتی از نظر جنسی درگیرِ تعامل با کسی می شوید، با او پیوند می خورید. در آن صورت استفاده از بصیرت و دانش بسیار دشوار خواهد بود، مگر اینکه، این رابطه کاملاً ناجور و نامناسب باشد که در این صورت، بصیرت و دانش شما را از این رابطه بیرون خواهد انداخت.

همانطور که با بصیرت و دانش قوی تر می شوید، بصیرت و دانشِ شما تأثیر بیشتری روی شما می گذارد. اگر قرار است اشتباهی مرتکب شوید، مطمئناً شما را آگاه خواهد کرد. واکنش شما به چیزها بسیار شدیدتر خواهد شد.

اما استفاده از بصیرت و دانش زمانی که از نظر عاطفی درگیر رابطه ای هستید بسیار دشوار است زیرا جنبۀ شخصی شما میل و کشش زیادی دارد. البته که کشش زیادی دارد. چطور می تواند نداشته باشد؟ زیرا تنهاست؛ ناامیدانه به دنبال چیزی می گردد. همانطور که می بینید، جنبۀ شخصی شما می خواهد تنها باشد اما بی کسی و تنهایی را نمی خواهد، بنابراین حفظ رابطه برایش بسیار دشوار است. می خواهد مطمئن باشد که شخصِ فوق‌العاده ای در یک رابطه وجود دارد، اما از طرفی هم می خواهد مطمئن شود که می تواند راه خودش را دنبال کند. در این صورت اتفاقی که می افتد این است که شما دچار تضاد اهداف می شوید.

در این میان، بصیرت و دانشِ شما در درونِ شما خفته است. درگیر تعامل نیست. در رابطه حضور ندارد. شما نمی توانید شخصی را که خیلی دوستش دارید به دست بیاورید و وجود خود را به یک ازدواج(واقعی) پیوند بزنید. وجود شما دقیقاً می داند که با چه کسی ازدواج خواهد کرد و شما نمی توانید به او بگویید که با شخصِ دیگری ازدواج کند. اگر فکر می کنید که می توانید، پس نمی دانید که وجود شما چقدر متعالی است و جنبۀ شخصی شما چقدر محقر و کوچک است. مثل مورچۀ کوچکی است که به کوه می گوید از سر راهم کنار برو. می گوید: «حرکت کن! دارم از راه می رسم.»

وقتی وجود شما شریک زندگی خود را تشخیص می دهد، شما را به جلو همراهی خواهد کرد. شما از قبل متعهد به این رابطه هستید. شما حتی نمی دانید چه اتفاقی برای شما در حال وقوع است. مثل عاشق شدن نیست. تجربۀ متفاوتی است. این تجربه ای آتشین و دیوانه وار و فرساینده نیست. خیلی آرام است، انگار به خانه رسیده اید. مثل این است که اکنون قسمتِ اندکی از خانوادۀ معنوی شما با شما هستند و شما شروع به این احساس می کنید که از کجا آمده اید و به کجا می روید. با گذشت زمان، آنچه را که می خواستید اینجا انجام دهید، به یاد خواهید آورد.

بنابراین، اجازه بدهید ازدواج را مقصود و هدف قرار ندهیم. ازدواج نتیجه است، نه هدف. بگذارید هدفِ شما پرورش بصیرت و دانش و یافتن فرستادگانی از خانوادۀ معنویتان باشد که معلمین درونی شما هستند. شروع به بررسی علت حضور خود در اینجا کنید. تا زمانی که با هدف خود آمیخته نشده و ازدواج نکنید، ازدواج شما با شخص دیگری نمی تواند کامل شود.

هدف، یک تعریف نیست. این کافی نیست که به این طرف و آن طرف بروید و بگویید: “به همین دلیل است که من اینجا هستم.” هدف، تجربه ای ماندگار ناشی از تعلق و نیتِ شماست. وقتی شما نیتِ انجام کاری را دارید، تا زمانی که بتوانید در مسیرِ آن تلاش کنید، دیگه مهم نیست که از نظر ارزش هایِ دنیا موفق می شوید یا شکست می خورید. حتی اگر شما از تمام الزاماتی که دنیا تعیین کرده است شکست بخورید، باز هم خواهید بخشید و عطا می کنید. دلیلش این است که تعهدی که شما دارید عظیم تر از تعهدات دنیاست. تعهد شما برای دنیا نجات بخش است. به همین دلیل است که قدرتِ روابطی که گرد هم می آیند تا این تعهد را با هم به اشتراک بگذارند، عظیم تر و بیشتر از قدرتِ تک تکِ افرادی است که درگیر این روابط هستند.

همه در اینجا به دنبال خانوادۀ معنوی خودشان هستند. همه در جستجویِ این هستند چون دلشان تنگ شده است. چرا باید دنبال چیزی بگردید مگر اینکه چیزی را از دست داده باشید؟ شما فقط به دنبال احساس تعلق داشتن به جایی نیستید بلکه علاوه بر آن، شما به دنبال هدف خاصی در اینجا هستید. هدف خاص شما ممکن است خود را به شکلی بسیار معمولی و دنیوی بروز دهد. لازم نیست همۀ شما یک رهایی بخش بزرگ برای مردم خود باشید. چنین چیزی بسیار نادر است. بلکه اینگونه است که شما جای خود را در زندگی پیدا می کنید تا بتوانید به طور کامل خودتان را به آن بسپارید و بتوانید بدون نیاز به بحث و جدل، خودتان را ببخشید و عطا کنید.

مردم همه چیز را برایِ خود می خواهند، یا اینکه در ظاهر اینطور می گویند، اما در حقیقت تنها چیزی که واقعاً می خواهند این است که به جایی تعلق داشته باشند. این یک نیاز اساسی است. اگر دریابند که به کجا تعلق دارند، مرکزی ترین آرزوی وجودشان برآورده شده است. پس از آن، دیگر همۀ مشکلات کوچک هستند، نه بزرگ. شما می توانید همه چیز را در اختیار داشته باشید و انواع و اقسام روابط را داشته باشید، اما اگر آرزوی اصلی شما برآورده نشده باشد، همچنان مشکل بزرگی خواهید داشت. شما به آنچه دارید راضی و قانع نخواهید بود زیرا این چیزها شما را کامل نمی کند.

در راه بصیرت و دانش در اجتماع بزرگ تر، ما افراد را برای بصیرت و دانش آماده می کنیم—تا بصیرت و دانش را تجربه کنند و بصیرت و دانش در آنها فعال شود. اجازه دهید این ایده را به شما ارائه دهیم: ازدواجِ واقعی در جایی رُخ می دهد که دو نفر بصیرت و دانش را در یکدیگر  فعال می کنند. این موضوع متفاوت است با وقتی دو نفر از نظر ویژگی های شخصی یکدیگر را تحریک می کنند. وقتی در کنار هم  بصیرت و دانش یکدیگر را فعال می کنید، این چیزی نیست که مجبور باشید برای انجام آن تلاش کنید، پس زمانی که با هم هستید بیشتر خودتان هستید تا زمانی که منفصل و جدا از هم هستید.

پس چرا سعی می کنید اینقدر مستقل باشید و از هر گونه رابطه ای خارج شوید وبگویید: «من به کسی نیاز ندارم. من کاملاً همانی هستم که هستم، بدون نیاز به وجود کسی.» و سپس وقتی می میرید به گروهتان باز می گردید و خواهید فهمید که چه اشتباهی مرتکب شده اید که دوباره سعی کردید تنها باشید و آنجا خواهید دید که شما اصلاً تنها نیستید.

نیروهایی از غیب با هم هستند، آیا می دانید چرا آنقدر با هم در پیوند هستند؟ زیرا رابطۀ آنها از بصیرت و دانش منشأ گرفته است. آنها از طریق بصیرت و دانشِ خود ازدواج کرده اند. ذهن آنها می تواند کاملاً در یکدیگر ذوب شود و در نتیجه قدرت بیشتری در اختیار دارند.

کارهای بزرگ در دنیا چگونه انجام می شوند؟ آنها هرگز توسط افراد انجام نمی شوند. کارهای عظیم زمانی اتفاق می افتند که چیز بزرگ تری از درون افراد جاری شود. این موضوع، مانند یک خود نویس است: فقط نوک آن نیست که اهمیت دارد، بلکه آن ظرفی است که تمام جوهر را در خود نگه می دارد. در دنیا، شما مانند این نوک قلم هستید که کاغذ را لمس می کنید و به این دلیل که ظرف بزرگ تری برای جاری کردنِ محتوایِ درون خود دارید، می توانید چیزی نادر، مهم و ماندگار را در اینجا ارائه دهید.

وقتی با بصیرت و دانش عمل می کنید، بصیرت و دانش را در دیگران نیز تحریک می کنید. این بالاترین خدمت است. در واقع، شما حتی مجبور نیستید برای کمک به کسی تلاش کنید. بصیرت و دانش، بصیرت و دانش را فعال می کند. این خود به خود اتفاق می افتد. البته همگان نمی توانند این را بپذیرند و وقتی می خواهید این کار را انجام دهید یا حتی وقتی این کار را بدون تلاش انجام می دهید، در هر حال، برخی افراد با شما مخالفت می کنند. چه کسی می تواند در برابر بصیرت و دانش بی طرف و خنثی باشد؟ چه کسی می تواند تحت تأثیر قرار نگیرد؟

برای اکثر مردم، بصیرت و دانش زمانی در زندگی ظاهر می شود که به اندازۀ کافی از جنبه هایِ شخصی ناامید و مأیوس شده باشند و آنها واقعاً اشتیاق خود را برای خداوند و اشتیاق خود را برای ازدواج و درآمیختنِ واقعی با دیگران احساس می کنند. این موضوع یک خواسته نیست بلکه یک اشتیاق و آرزوی ژرف است.