جریان عمیق زندگی شما

وحی اصلی لفضی را بشنوید

برای دانلود روی اینجا کلیک کنید: دانلود

beneath the surface of your life

آنگونه که به پیامبر الهی نازل شده است
مارشال ویان سامِرز
در تاریخ ۲۳ آپریل ۲۰۰۸
مصادف با ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷ خورشیدی
در شیراز، ایران

درباره این فایل صوتی


آنچه در این نوار صوتی می شنوید صدای شورای ملکی است که از طریق رسول مارشال وییان سامرز سخن می گوید

در اینجا، ارتباط اصلی خداوند که فراتر از کلمات وجود دارد، توسط شورای ملکی که بر جهان نظارت دارد به زبان و فهم بشر ترجمه می شود. سپس شورا پیام خداوند را از طریق رسول به دنیا می رساند

در این روند شگفت انگیز، صدای وحی بار دیگر سخن می گوید. کلام و صدا در جهان هستند. برای اولین بار در تاریخ، صدای اصلی ضبط شده ی وحی لفضی برای شما و جهان فراهم شده تا آن را تجربه کنید

باشد که پذیرنده ی این هدیه ی وحی شوید و باشد که پذیرنده ی پیام منحصر به فرد آن برای شما و برای زندگیی شما، شوید



خواننده توجه کند
این ترجمه توسط یک دانش آموز داوطلب پیام جدید از متن اصلی انگلیسی برای انجمن پیام جدید انخام شد. ما شکل آغازین این ترجمه را برای دنیا فراهم کرده ایم تا مردم بتوانند بخشی از پیام جدید را به زبان خودشان تجربه کنند

قدرت و حضور بصیرت و دانش مانند یک جریان عمیق در درون شما جاری است، اما آیا می توانید آن را احساس کنید و آن را بشناسید؟

چنین چیزی مانندِ آب است که در زیر زمین جریان دارد. زمین مانند بیابانی خشک و بایر است. اما آب شیرین، خارج از دیده ها و خارج از ذهن ها جریان دارد و همچنان مردم را قادر می سازد تا در خشک ترین مناطق زندگی کنند.

حقیقت این است که جنبشِ عمیق تری درزندگی شما در حال حرکت بوده و در جریان است. این جریانی برآشفته و پرهرج و مرج نیست. تصادفی نیست. بی معنا و مفهوم نیست و از قدرت بزرگ و منبعِ هستی جدا نیست.

با این حال شما مانند یک کویر زندگی می کنید. در روی زمینی که خشک شده است و به نظر نمی رسد  زندگی در سطح این  دنیا، جایی که همه چیز برآشفته و ناسازگار است، امید بخش باشد، جایی که زندگی و مرگ روند بی رحم و بی وقفه خود را می گذرانند—فرایندی که شما سعی می کنید به آن معنا دهید، اما به نظر می رسد که به جز وجود داشتنش،  ابداً هیچ معنای ذاتی در خود ندارد.

این برای انسانها، بحرانِ معناست. آنها در تلاشند تا معنایی به آنچه فی الذات هیچ معنایی ندارد ببخشند. آنها در تلاشند زندگی ای را مورد تقدیس قرار دهند که هنوز محقق نشده یا واقعاً کشف نشده است. هر چقدر هم که آنها از نظر فکری و عقلانی در بحث ها و گفتگوها، در ایده ها و تفکرات و در دیدگاه ها و نظریاتشان بدرخشند، هنوز در سطح زندگی می کنند.

اینجا جایی نیست که معنای عظیم تری در آن وجود داشته باشد. اینجا جایی نیست که زندگی شما تمرکز واقعی خودش را بر رویِ آنچه که باید، داشته باشد.

شما با درجات مختلفی از موفقیت و شکست تلاش می کنید در سطح زمین زنده بمانید. حتی اگر بتوانید همۀ چیزهایی را که می خواهید در دنیا به دست آورید، باز هم برایتان مثل یک بیابان(خشک و بی حاصل) است. اینجا برای روح شما یک بیابان است. حتی اگر در زرق و برق و آسودگی و تنعم زندگی می کنید و غذای عالی می خورید و در مکان های فوق العاده ای ساکنید، زندگیتان هنوز خالی و تهی است و به همین دلیل است که دائماً به دنبال راهی برای ایجاد انگیزه و راهی برای حواس پرتی  می گردید.

شما می خواهید با مردم و مکان ها و چیزها رابطۀ پویایی داشته باشید، اما هنوز جریان عمیق تری از زندگی خود را در درونتان پیدا نکرده اید. بنابراین حتی این چیزها، اگر هم شگفت انگیز و خارق العاده باشند، حتی اگر افرادی که ملاقات می کنید جذاب و دلربا باشند، باز هم شما نمی توانید ماهیت ِ درونِ آنها را احساس کنید. شما همچنان نمی توانید فراتر از این سطح بروید.

زیبایی باعثِ حواس پرتی است. تضاد و درگیری باعثِ حواس پرتی است. تمایل بی پایان نسبت به مردم، مکانها و چیزها یک حواس پرتی دائمی است — اینها تماماً  شما  را از خودتان بیرون می کشند و دور می کنند، تا به دنبال معنا در صحرایی خشک بگردید، تا در بیابانی بی آب و علف به دنبال رودخانه ای بزرگ بگردید، رودخانۀ بزرگی که وجود ندارد.

بله، اما شما می توانید یک سرچشمه در هرجایی پیدا کنید، که گواهِ وجودِ آب در جایی است که به نظر می رسد فاقد آب است، در واقع جایی آب وجود دارد که امکانِ وجودِ آب در آن بعید به نظر می رسد و شواهد به شما نشان می دهد که در زیرِ سطح، یک طراوتِ حیات بخش وجود دارد— در هر جایی یک سرچشمه، یک مکان مقدس، یک معبد مطهر، مکانی که مردم برای دعا یا عبادت به آنجا می آیند، مکانی مملو از مفاهیم عمیق، مکانی پر رمز و راز وجود دارد.

چیزی که می بینید مثل یک سرچشمه است. شما به آنجا می رسید و می بینید که این فقط بنایی نیست که افرادِ زیادی دور آن جمع شده باشند یا صرفاً یک مکانِ تاریخی و دیدنی مانند دیگر مکانها نیست  که افراد زیادی فقط به همین دلایلِ ساده  در آنجا جمع شده باشند. بلکه حقیقتاً  اتفاق دیگری درآنجا در حال وقوع است. این مانند یک سرچشمه در بیابان است که شواهد زندگی را در سطحی بسیار عمیقتر، با اهمیت تر و کاملتر نشان میدهد.

چگونه می توانید به این جریان عمیق تر از زندگی خود برسید؟ چگونه می توانید آن را احساس کنید و آن را بشناسید، تا بتوانید هدف و مسیرِ آن را دریابید و از شفافیتی که در تصمیم گیری ها و در روابط شما به وجود می آورد بهره مند شوید؟ چگونه خواهید فهمید که این برای هدایت و راهنمایی شما، برای یادآوری به شما و برایِ توانمند سازی شما و رهایی از استرس مداوم و مبارزۀ مداوم وجود دارد، چگونه خواهید فهمید این جریان برای رها شدن از دست و پا زدنی است که دائماً برای بقا در سطح و درپیرامونِ شما وجود دارد؟

چگونه به آن اجازه خواهید داد  تا شما را از درگیری های درونی خودتان، از احساس بی کفایتی، ازاحساس گناه، احساس ناکافی بودن، آسیب های گذشته، از حسرت های گذشته، پشیمانی هایِ گذشته و از شکست های گذشته رها کند؟  چگونه به آن اجازه خواهید داد  تا شما را از نفوذ دیگرانی رها کند که به نظر می رسد بر شما تأثیر زیادی دارند، چگونه به آن اجازه خواهید داد شما را از فرهنگی که سعی می کند از طریق روشهای آشکار و یا ظریف و غیر محسوس بر ذهن و درکتان تأثیر بگذارد، رها کند؟ فرهنگی که می خواهد مردم یکسان فکر کنند و یکسان عمل کنند و ایده های مشابهی در یک دامنۀ بسیار محدود از تغییرات داشته باشند.

چه چیزی به شما کمک می کند تا از این چیزها خلاص شوید؟ روابط جدید؟ دارایی هایِ بیشتر؟  بازدید از مکان های جدید و مهیج؟ آیا باید با شخصی که به سراسر جهان سفر کرده است، تمام بناهای تاریخی بزرگ را دیده است  و مثل یک سفرنامۀ زنده است، ملاقات کنید؟ آیا آنها به جریان عمیق زندگی خود دست یافته اند یا صرفاً به محرک هایِ  بیشتری اعتیاد دارند؟ رفتن به مکان های جدید، دیدنِ افراد جدید، مانند این است که گویی آنها دائماً در حالِ فرار از خود هستند و با تلاش به دنبالِ  چیزی  هستند که نمی توانند پیدا کنند، آنها (در واقع) به دنبال معنا در بیابان های خشک و بی آب و علف هستند و شما می بینید که بدین ترتیب همه به دنبالِ  معنا و مفهوم میگردند. به همین دلیل است که آنها همواره در حال کاوش و جستجو هستند.

پس از اینکه آنها نیازهای زندگیشان را برآورده می کنند و منابع خاصی را از سایر مردم و دنیا برای خود به دست می آورند، همچنان ناآرام و بی قرار در جستجو هستند چراکه هنوز نیاز روح را نیافته اند. حتی اگر آنها در جامعه به ثروت و مقام هم رسیده باشند، باز هم  همچنان در جستجو هستند.

و اگر از جستجوکردن دست بردارند، زندگی آنها واقعاً به پایان می رسد. بله، آنها همچنان نفس می کشند. بله، آنها (ظاهراً) در جنب و جوشِ زنده بودن هستند، اما در واقع، نورِ درون آنها خاموش شده و مُرده است. شاید درخششی کوچک در جایی از وجودشان پنهان شده باشد، اما بسیار دور از دسترس و بسیار ضعیف است و مانند نورِ شمعی است که در زیر خاک مدفون شده است.

همه در حال جستجو هستند. شاید زیاد و شاید کم، اما در حال جستجوهستند. در واقع آنها به دنبال جریان عمیق تری در زندگی خود هستند. آنها همچنان در تلاشند آن جریان عمیق تر را بطورِ سطحی — از طریق روابط با مردم ، مکانها و چیزها — پیدا کنند.

اما این خودِ جستجو است که اهمیت  دارد، زیرا جستجو با این چیزها اقناع و برآورده نمی شود. این خودِ عملِ جستجو کردن است که باید در درون شخص کشف شود. و این را باید در روابط خاصی یافت که حاوی این جریان عمیق تر از زندگی است —روابطی که از سایر ارتباطاتِ شما با دیگران، کاملاً متمایز است.

برای شروع به پاسخگویی به این نیاز، به این جستجو، شما باید ساکن و خاموش باشید، زیرا شما به بصیرت و دانش عمیق تر، به ذهن عمیق تر در درونتان گوش می دهید. این ذهن همان ذهنی است که خداوند در درون شما آفریده است، در حالی که ذهن سطحیِ(مادی) شما ذهنی است که دنیا برایتان ایجاد کرده است — این دو ذهن بسیار متمایز و دو واقعیت بسیار متفاوتند.

شما ذهن سطحی، یا ذهن دنیوی، ذهنی را که با طبیعت جسمانی شما و تمام تعاملات شما با دنیا شرطی شده است می شناسید — ذهنی که با افکار و ایده ها، عقاید، انتظارات، سرزنش ها، دیدگاه ها ، نگرش ها و اینگونه موارد شرطی شده است.

اما این ذهنِ عمیق تراست که شما آنرا نمی شناسید — ذهنی که خداوند آفریده است. شما می توانید به درگاه خداوند دعا کنید و دیندار باشید. شما می توانید دیدگاه های مذهبی بسیار محکم و درستی داشته باشید. اما این بدان معنا نیست که شما جریان عمیق تری از زندگی خود را تجربه کرده اید. شاید شما لحظاتِ کوتاهی از روشن بینی داشته اید و یا رحمتِ خداوند را احساس کرده اید و اینها در واقع نشانه هایی از درون هستند، اما این بدان معنا نیست که شما عمیقاً به جریانی ژرف در زندگی خود متصل هستید و یا عمیقاً آنرا درک کرده اید.

بنابراین دیندار بودن پاسخ این نیاز نیست. به ظاهر دارای ایمان یا اعتقادات مذهبی بودن، پاسخِ کارگشایی نیست. بلکه این قدرت و حضور بصیرت و دانش است که مهم است. این جریانی عمیق تر در زندگی شماست که پاسخِ واقعی به این نیاز است، این ذهنی است که خداوند برای هدایت شما، آماده سازی شما و برایِ جهت دادن به  شما خلق کرده است، تا آگاهی عظیم تری را در دنیا به ظهور رسانده و آشکار کنید.

بنابراین برای شروع،  برای اینکه بتوانید توجه و تمرکز خودتان را به ماورایِ ظواهر هدایت کنید، باید ساکن، ناظر و شاهد باشید. پیام جدیدی که خداوند به دنیا فرستاده است یکی از راه های تحقق این امر است. این روشی است که عاری از آلودگی هایِ انسانی، آلودگی هایِ فرهنگی یا سازگاری با ایدئولوژی های عقیدتیِ ادیان، مذاهب و موارد دیگر است. این مبتنی بر روانشناسی انسان نیست ، زیرا روانشناسی انسان در سطح قرار دارد. این روانشناسی، از نوعِ عمیق تری است.

شما ساکن و ناظر می شوید. شما در زمانِ تمرین از قضاوت کردن خودداری می کنید. شما دنیایِ بیرون را ترک می کنید و گوش می دهید. شما برای جواب گرفتن گوش نمی کنید. شما به آنچه در ظاهر و سطحِ دنیا میشنوید،  گوش نمی دهید. شما از این تجربه برای پاسخگویی به سؤالات سطحی و یا تحقق انتظارات ظاهریِ خود استفاده نمی کنید. تعاملات، رویکردها و عملکردِ شما در دنیا، جایی در این محیط مقدس درونی ندارد، اینجا جاییست که  شما آن را خشت به خشت، آجر به آجر و سنگ به سنگ می سازید. این مانند ساختن یک معبد، یک مکان بسیار مقدس است.

اگر هرازگاهی از آن بازدید می کنید، پس واقعاً نمی توانید آن را تجربه کنید. بنابراین شما باید هر روز مرتباً بیایید. هر روز باید گوش بدهید و یاد بگیرید و گام هایِ بصیرت و دانش را بردارید. پیام جدید خداوند برای بشریت  نحوۀ انجامِ این کار را به شما نشان می دهد.

اما روش ها و سنت های دیرینه وکهنی نیز وجود دارند که راهی بسویِ بصیرت و دانش هستند— راهی بسویِ اعماق، فراتر از سطح ذهن. اما یافتن این راه های کُـهن دشوار است و نیاز به جستجوی بسیاری دارد و اغلب کسانی که می توانند این روش ها و راه ها را آموزش دهند درنقاطِ مختلف دنیا زندگی می کنند. آنها چهره های شناخته شده ای نیستند. آنها معلمینِ مشهوری نیستند. آنها افرادی نیستند که به تلویزیون بیایند. پیدا کردن آنها بسیار سخت و دشوار است. ممکن است مجبور باشید سالها درجستجوی آنها باشید.

بنابراین خداوند مسیری را در اختیار انسان قرار داده است. گام به گام تا بصیرت و دانش، راهی است برای همۀ افراد همانگونه که امروز هستند، درهر شرایطی که فعلاً در آن قرار دارند و در هر کجا که امروز زندگی میکنند. و این روش قدرتی دارد که شما را مجذوبِ خودش کند. این مسیری اسرارآمیز است. این کشش و جاذبه ای از سویِ خداست. شما نمی توانید آن را با عقل خود درک کنید. امتحان کردن آن با عقل بی نتیجه است. با عقلتان شما فقط ایده های بزرگی خواهید ساخت که به هیچ وجه معنا و مفهومی ندارند.

بنابراین شما تمرین خود را شروع می کنید، معبدِ درونی خود را می سازید  و در زمان هایی که تمرین میکنید، زندگی خود را به روشی کاملاً متفاوت متمرکز می کنید. اگر به پیش بروید و تمرین خودتان را درست انجام دهید، به عمقِ بیشتری خواهید رفت و شواهدِ بصیرت و دانش حتی هنگامی که در دنیایِ بیرون هستید شروع به تجلی و ظهور می کند. شما چیزهایی را (با حواستان) حس خواهید کرد و چیزهایی را (از درونتان) احساس خواهید کرد و چیزهایی خواهید دانست  که برای راهنمایی و جهت دهی شما بسیار مهم هستند. کمتر توسط دنیا  گیج، سردرگم، مبهوت و یا شگفت زده خواهید شد. و سپس می فهمید که جذابیت های موجود در زیبایی و ثروت چقدر سطحی و بی مقدار هستند و میفهمید که تا چه حد می توانند خطرناک باشند چراکه این مشغولیت ها باعث انحراف و گمراهی مردم و اتلافِ زندگیشان می شود.

این مهمترین بررسی و جستجو در زندگی است — فراتر از تلاش برای بقا، مهم تر از به بلوغ و بزرگسالی رسیدن، با اهمیت تر از داشتن یک شغل خوب یا موقعیت اجتماعی، فراتر از برآورده ساختن هر آنچه که خانواده یا فرهنگ جامعه از شما می خواهد. این مهمترین چیزِ ممکن است، زیرا این چیزی است که باعث می شود رابطۀ تو با خداوند به دنیا آورده شود — در ابتدا به صَــلاح و منفعت توست، اما در واقع و در نهایت به نفع دیگران است. این یک پیگیری خودخواهانه نیست. این راهی برای به روشن بینی رسیدن نیست که تو تمام زندگی خود را صرف تلاش برای تجربۀ رابطۀ خود با خداوند کنی. چنین چیزی درست نیست.

بصیرت و دانش درون شما و ذهن عمیق تری که خداوند به شما عطا کرده است، متمرکز بر رویِ این موضوعات نیست. اگر فکر می کنید هدف آن اینست که شخصِ شما را به روشن بینی و اشراق برساند، (هدفِ) آن را درک نکرده اید. دراینصورت شما نخواهید فهمید که چه کاری انجام می دهید یا چرا و به چه دلیل آن را انجام می دهید یا نشانه ها  و مفهوم هر پیشرفتی که می توانید داشته باشید را نخواهید فهمید.

شما باید معبدِ خود را برای بصیرت و دانش بسازید — هر روز باید وقت بگذارید و هر محیط ساکت و آرامی را برای این منظور پیدا کنید. این امر هیچ ارتباطی به کاری که در حال انجام آن هستید ندارد. مانند کسی نباشید که در لابه لای صفحاتِ روزنامه در تلاش برای یافتن خبرهاست، در تلاش وتکاپو برای یافتنِ پاسخ نباشید و اینگونه به معبدِ مقدس خود وارد نشوید.

بصیرت و دانش علائم و نشانه ها را به شما می دهد و افرادِ واقعاً مهم را وارد زندگی شما می کند.  وقتی که باید خویشتن دار باشید و خود را مهار کنید بصیرت و دانش، شما را مهار خواهد کرد. هنگامی که باید به جلو حرکت کنید،  شما را به جلو سوق خواهد داد و وقتی که می فهمید بصیرت و دانشِ درونِ شما توسط دنیایِ اطراف تهدید نمی شود، تحت تأثیر آن قرار نمی گیرد و درحوادثِ دنیا وحشت زده نمی شود، آنگاه  است که این فهم شما تبدیل به نقطۀ قوت شما خواهد شد.

با این وجود، بصیرت و دانش در حال جنب و جوش و حرکت است. صرفاً راکد و بی تحرک نیست.  فقط مانند آفتابی نیست که بالای ابرها می تابد. بصیرت و دانش صرفاً یک حالتِ ذهنی نیست. در حال حرکت است. جهت و مسیر مشخصی دارد. برای شما و دیگران مقصود وهدفی دارد. درست مثل آب در زیر سطحِ زمین، زیر سطحِ بیابانهایِ خشک، در حال حرکت است. اگر حرکت نمی کرد و راکد و بی تحرک بود، فاسد و مسموم میشد و شما نمی توانستید از آن بنوشید.

این جریان عمیق تر در حال حرکت است. این جریان، آب را از کوهها به بیابان هایِ خشک و از کوهها به دریاها منتقل می کند. این جریانِ حرکت، توسط نیروهای عظیمتری اداره می شود نه نیروهایی که می توانید ببینید و لمس کنید. توسط حرکت سیارات، توسط نیروهای گرانشی هدایت می شود.

این دقیقاً مانند بصیرت و دانشِ موجود در درونِ شما توسط اراده و قدرت خداوند در کل جهانِ هستی به حرکت در می آید — نه خداوندی که فقط یکی از خدایانِ محلی است، نه فقط خداوندی که آفرینندۀ دره ها یا کوه هاست، نه فقط خدایِ یک ملت، کشور یا خدای این انسانها و یا  خدای قسمتی کوچک از تاریخ بشر. خدای من. این واژه چیست؟ از نظرِ ظاهری بزرگ به نظر می رسد، اما در سطحِ جهانِ هستی چیست؟ یک دانۀ (ریزِ)شن؟ یک لحظه(کوچک) در زمان؟

شما برای گوش دادن، برایِ دریافت کردن و ایجاد ارتباط به این مکان مقدس آمده اید. شما برای بدست آوردن چیز دیگری به اینجا نیامده اید. در ابتدا این کار برای افراد بسیار سخت است زیرا تمام گرایش آنها به زندگی بدست آوردنِ چیزهایِ خاص است — بدست آوردن چیزهایی از جمله  پول، به رسمیت شناخته شدن توسط دیگران، جلبِ نظر و لطفِ دیگران، خوب به نظر رسیدن، پاداش گرفتن، بالا رفتن از نردبان ترقی اجتماعی. و برای بسیاری از افرادِ بسیار فقیر، این چیزها صرفاً بدست آوردنِ آب، غذا و بدست آوردن ضروریاتِ ساده و مورد نیازشان برای زنده ماندن است.

اما شما به اینجا آمده اید که  خودتان را (به دیگران)ببخشید، نه اینکه چیزهای بیشتری بدست آورید. شما آمده اید که تسلیم شوید، گوش فرا دهید، ساکن و آرام شوید. نیازی به گفتگو کردن با بصیرت و دانش ندارید. این موضوع به این صورت اتفاق نمی افتد. به یک معنا، آمده اید که نیایش کنید، زیرا می خواهید متصل شوید.

شما نیامده اید که برای خود و خانواده و دوستانتان چیزی بخواهید. در این سطح، (این طرز تفکر)مناسب نیست. با این حال شما می توانید این کار را انجام دهید و این کار می تواند ارزشمند هم  باشد، اما  شما اینجا هستید تا یک رابطۀ مهم و اساسی از زندگی خود، در واقع مهمترین و اساسی ترین رابطه در زندگی خود و بزرگترین رابطۀ ممکن را دوباره تجربه کنید، رابطه ای که به تمام ارتباطات دیگر شما مفهوم، ارزش و چشم اندازی نو می بخشد—به  خودتان، به  آن كسی كه با او هستید یا به  آن كسی كه با او ازدواج كرده اید، به محل زندگی تان، به كشوری که درآن هستید، به کار و شغل و فعالیت هایی که میکنید و به همۀ چیزهای دیگردر زندگی شما ارزش، معنا و مفهوم  می بخشد.

لازم نیست تمام مدت در معبد درونیِ خود باشید. اما شما باید هر روز قسمتی از اوقات خود  را در آنجا بگذرانید. به طوری که پیام جدید می گوید،  30 دقیقه دو بار در روز بسیار خوب است. یا اگر فقط یکبار می توانید، فقط بیایید و کمی بیشتر بمانید و گوش فرا دهید.

شما به این صورت در اینجا یاد می گیرید که چگونه ذهن را ساکن و آرام کنید و به  فراتر از  سطح آن بروید. انجام اینکار در ابتدا و نیز در مواقع تلاطم و آشفتگی در زندگی شما آسان نیست. اما شما می آیید و تلاش خود را می کنید. گاهی اوقات، ژرفای عمیقی را در درون خود تجربه می کنید و گاهی به نظر می رسد انجام اینکار  تلاش و تقلای زیادی میطلبد. بنابراین پیام جدید برخی عبارات و کلمات را برای گفتن و برخی چیزها را به منظور فکر کردن به شما میدهد تا کمکی باشد برای اینکه بتوانید ذهنتان را در راستای بصیرت و دانشِ درونتان جهت دهی کنید.

این مانند کسبِ هر مهارت دیگری است. در ابتدا ناشناخته، ناخوشایند و دشوار به نظر می رسد، اما شما  می دانید که در ابتدا یاد گیریِ خواندن و نوشتن و یا پیدا کردن یک مسیر در شهر غریب برایتان عجیب و ناخوشایند و دشوار بود اما اکنون این کارها را بدون مشکل و به سادگی انجام می دهید. هم اکنون  انجام اینکارها برای شما طبیعی است اما  در ابتدا طبیعی و آسان نبود.

هنگامی که اتصال به بصیرت و دانش برای شما طبیعی شود، شما شخصی خواهید بود که برای دیگران سرچشمۀ الهام و معنا میشوید. مشاورۀ شما به آنها خردمندانه و نافذ خواهد بود  و در اغلب اوقات  مواردی را برای آنها خواهید دید که خودشان هرگز نمی توانند ببینند ولی نیاز به دیدن آنها  دارند، این یک تغییر بزرگ ایجاد می کند و به آنها یادآوری می کند که جریان عمیق تری در درونِ زندگیشان وجود دارد.

همۀ کاری که می توانید برای دیگران انجام دهید تا آنها را تغذیه کنید، به آنها کمک کنید، وضعیتِ آنها را بهبود بخشید، یاریشان کنید، به آنها مشاوره دهید، از آنها مراقبت کنید و خدمات بزرگ تری به آنها ارائه کنید این است که با آنها صحبت کنید وآنها را بسویِ جریان عمیق تر زندگیشان هدایت کنید. در طولانی مدت، این بزرگترین هدیه است. بیشترین پاداش را دارد. با اهمیت ترین است. برای نجات مردم از پریشانی موجود در بیابانِ خشک و لم یزرعِ زندگیِ  آنها، برای رهایی آنها از جستجوهایِ بی پایان، از تلاشهایِ ناامیدانه برای زنده ماندن و تحقق بخشیدن به اهدافِ زندگی خود، برای نجاتِ آنها از زندگی در انزوا، به آنها بصیرت ودانش را هبه میکنید، هدیۀ گام به گام تا بصیرت و دانش، هدیه ایست که شما حتی نمی توانید تصور کنید که چقدر اهمیت دارد. شما به یک معنا، باعث رهایی زندگی دیگران میشوید —زندگی آنها را نجات می دهید.

چه ثروتمند و چه فقیر باشید، شما به خانۀ باستانی خود برمی گردید و مسلماً، چه ارتباطی را برقرار کرده  باشید یا نه،  چه هدایایی که برای بخشیدنِ آنها به اینجا فرستاده شده اید را به دیگران بخشیده باشید یا نه،  باز به خانۀ باستانی خود برمی گردید. این یک اصل بنیادین است. عدم موفقیت و شکست در اینجا فقط به این معنی است که شما مجبورید دوباره امتحان کنید. زیرا (به جز این)شما چه کار دیگری میتوانید انجام دهید؟

اشتیاق و هدف شما همین است. خداوند شما را برای انجام این کار آفریده است. اگر نتوانید آن را انجام دهید، در اینصورت  تمام زندگی شما مانند یک تمرین بی معنی بوده است. شما تلاش کردید. اما موفق و کامیاب نشدید.  مشکلی نیست. سرزنشی وجود ندارد. مجازاتی در کار نیست. اما شما باید برگردید و دوباره امتحان کنید، و این را می دانید. این یک کار اجباری نیست. این به سادگی جریان طبیعی زندگی است. این مانند جریانِ آب است که از کوه به دریا در حرکت است، و این همان کاری است که تحت کنترل نیروهای برتر طبیعت انجام می شود.

بنابراین طبیعی رفتار کنید، انجام آنچه برای شما طبیعی به حساب می آید به منزلۀ انجام همان کاری است که خداوند آنرا به شما محول کرده است. و تجربۀ معنا و مفهومِ آن،  تجربۀ قدرت، شفافیت و یکپارچگیِ عظیمی که برای زندگی شما به ارمغان می آورد، هدیۀ بزرگ خداوند به شماست. اما شما باید به پیش بیایید و یک معبد بسازید. شما باید این سفر را از درون خود شروع کنید و مهارت های لازم برای انجام این کار را بدست آورید. در غیر این صورت، این (زندگی) به نظر یک پیمان پوشالی و تهی است، یک چیز تخیلی است. اما شما هنوز در کویر زندگی می کنید — تشنه، یکه و تنها، نومید، همیشه مشغول، مثل مورچه ها هر لحظه دوان دوان به این سو و آن سو در حال تقلا هستید، به دنبال غذا می گردید، یا به دنبال چیز دیگری هستید، بدون هیچ جهت مشخص و روشنی جستجو میکنید.

بصیرت و دانش درون شما می داند که چرا اینجا هستید. فقط اوست که می داند. عقل شما چنین چیزی را نمی داند. عقل  شما تنها مانند یک دستگاهِ پردازش و  تفسیر است. عقل شما جریانِ عمیقِ موجود در زندگی شما را نمی شناسد. شما می توانید در مورد این جریان عمیق تر صحبت کنید، حتی می توانید یک سخنگو و پژوهشگر دررابطه با جریانِ عمیق تر زندگی باشید، اما اگرنتوانید آن را تجربه کنید، اگر زندگی شما تغییر نکند و حیات شما دگرگون نشود، شما صرفاً یک تماشاگر هستید. در این حالت حتی گیج کننده تر و ناامیدکننده تر هم خواهد شد زیرا  ارزش آن را می دانید، اما نمی توانید به آن دست پیدا کنید. و این باعث ناامیدی و سرخوردگی در کل زندگیتان خواهد شد.

شما با سکون و خاموشی شروع می کنید. شما گام های بصیرت و دانش را برمی دارید. فقط خداوند می داند که چگونه شما را به سمتِ بصیرت و دانش سوق دهد، بنابراین گام هایی را که خداوند برایتان فراهم کرده است بر می دارید چه از طریق پیام جدیدی که خداوند به دنیا فرستاده است چه از طریق روش ها و سنت های عرفانیِ عمیقی که از گذشته هنوز در دنیا وجود دارد.

این چیزی است که فراتر از حوزۀ دین است، چراکه مذهب، فقط در سطح ظاهری وجود دارد. این فراتر از حوزۀ  الهیات است، چراکه الهیات هم در سطح ظاهری وجود دارد. مذهب قلمروِ افکار و ایده هاست. اما این قلمروِ بصیرت و دانش است که در آن فقط خداوند را می توان شناخت. فقط هدف واقعی شما می تواند شناخته شود. فقط روابط واقعی شما می تواند شناخته شود. اما افکار و ایده های شما در مورد آنها یک چیزِ ثانویه است و اغلب خودش مانعی برای شناخت است.

شما بسویِ بصیرت و دانش آمده اید زیرا نیاز روح را احساس کرده اید، زیرا این عمیق ترین نیاز، ژرف ترین و مهمترین ضرورت است، نیازی است که با هیچ چیز دیگری برآورده نمی شود، نیازی که شما را از حرکت در بزرگراهِ معمولِ زندگی باز می دارد و به سویِ جستجوی عمیق تری می کشاند، جایی که به نظر می رسد افراد دیگر هیچ علاقه و تمایلی به آن ندارند. این امر، شماها را از هم تفکیک می کند زیرا یک فراخوان است. یک فراخوان چیزی است که شما را از مقتضیاتِ زندگی و شرایط ظاهری که می شناسید و در آن قرار دارید، خارج می کند.

بنابراین، این بزرگترین فرصت شماست. این سفر را به دلیل نیاز عمیق تری که در وجودتان هست به انجام خواهید رساند —نه به دلیل وعدۀ آخرت، یا به خاطرِ رضایِ خدا و یا به خاطر رفتن به بهشت. این چیزها همه برای افرادیست که در سطحِ ظاهریِ دنیا زندگی می کنند. این چیزها اعتیاد داشتن به افکار و عقاید است.

این یک سیرِحرکت طبیعی است، حرکت قلب و روح است. شما به اینجا می آیید زیرا می دانید و احساس می کنید یک سرچشمۀ عمیق تر، یک جریان عمیق ترِ آب در زیرِ این سطح ظاهری وجود دارد. در حالی که دیگران در رویِ این سطح ظاهری  بدنبال رودخانه ای افسانه ای و تخیلی در زندگی هستند، شما غرق در بصیرت ودانش می شوید و به زیرِ این سطح ظاهری، حَفر میزنید، زیرا آب درست در زیر پاهای شما قرار دارد.